منظومه شمسی
منظومه شمسی
طبق تعریف اتحادیه بینالمللی اخترشناسی، هشت سیاره در منظومه شمسی (سامانه خورشیدی) وجود دارند. این سیارات به ترتیب فاصله ا خورشید عبارتند از:
تیر
ناهید
زمین
بهرام
مشتری
کیوان
اورانوس
نپتون

مشتری با جرم ۳۱۸ برابر جرم زمین بزرگترین و تیر با ۰.۰۵۵ جرم زمین کوچکترین سیارهها هستند.
سیارات سامانه خورشیدی را میتوان بر اساس ترکیباتشان در ردههایی طبقهبندی نمود:
سنگی: سیاراتی که شبیه به زمین هستند و بدنه آنها عمدتاً از سنگ تشکیل شدهاست: تیر، ناهید، زمین و بهرام. تیر با ۰.۰۵۵ جرم زمین کوچکترین سیاره سنگی و زمین بزرگترین سیاره سنگی منظومه شمسی هستند.
غولهای گازی : سیاراتی که عمدتا از مواد گازی تشکیل شدهاند و بسیار سنگینتر از سیارت سنگی هستند: مشتری، کیوان، اورانوس، نپتون. مشتری با ۳۱۸ برابر جرم زمین بزرگترین سیاره نظومه شمسی است در حالیکه کیوان یک سوم مشتری و ۹۵ برابر جرم زمین، جرم دارد.
غولهای یخی، شامل اورانوس و نپتون زیرردهای از غولهای گازی است که وجه تمایز آنها با غولهای گازی دیگر، جرم به مراتب کمتر آنها (تنها ۱۴ تا ۱۷ برابر جرم زمین)، خالی بودن اتمسفرشان از هلیم و هیدروژن و مقادیر به مراتب بیشتر سنگ و یخ در آنهاست.
ویژگیهای سیارهها
سیارات فرا خورشیدی
به سیاراتی که بیرون از منظومه شمسی قرار دارند، برون سیاره یا سیاره فراخورشیدی گفته میشود. نزدیک به ۱۸۰۰ نمونه از چنین سیاراتی کشف شدهاند (تا ناریخ ۱۰ مه ۲۰۱۴ تعداد ۱۷۸۶ سیاره در ۱۱۰۶ سامانه سیارهای شامل ۴۶۰ سامانه چندسیارای) در اوایل سال ۱۹۹۲، اخترشناسان، الکساندر والشتان و دیل فریل دو سیاره را در مدار تپاختر پیاسآر بی۱۲۵۷+۱۲ کشف نمودند. این کشف تایید شد و به طور عمومی به عنوان نخستین کشف رسمی سیارات فراخورشیدی محسوب میشود. گمان میرود که دو سیاره این تپاختر، یا در دور دوم پیدایش سیارات، از بقایای نامعمول ابرنواختری هستند که این تپاختر را بهوجود آوردهاست ویا اینکه بقایای هستههای سنگی غولهای گازی هستند که از ابرنواختر جان سالم بهدربرده و سپس به مدارهای کنونیشان واپاشی شدهاند
نخستین سیاره فراخورشیدی کشف شده پیرامون یک ستاره معمولی رشته اصلی در ۶ اکتبر ۱۹۹۵ رخ داد، زمانی که دیدیه کیلوز و میشل مایر از دانشگاه ژنو کشف یک سیار را در اطراف ۵۱ پگاسوس اعلام نمودند. از آن زمان تا مأموریت کپلر بیشتر سیارات فراخورشیدی شناختهشده غولهای گازی بودند که جرمشان قابل مقایسه با مشتری و یا بزرگتر بود، زیرا به آسانی آشکارسازی میشدند، اما کاتالوگ کپلر بیشتر شامل سیاراتی در اندازه نپتون و یا کوچکتر تا اندازههای کوچکتر از تیر، است.
گونههایی از سیارات هستند که در منظومه شمسی وجود ندارند: ابرزمینها و مینینپتونها که میتوانند مانند زمین سنگی باشند و یا مانند نپتون مخلوطی از متغیرها و گازها باشند. (یکی از مرزهای ممکن جداکننده ین دو نوع سیارات، شعاع ۱.۷۵ برابر شعاع زمین است) گونههایی از سیارات به نام مشتری داغ وجود دارند که مدارشان بسیار نزدیک به ستارهشان است و ممکن است تبخیر شوند و سیاره درونزمینی (به انگلیسی: Chthonian planet) تشکیل دهند که در واقع از هستههای باقیمانده تشکیل شدهاست. یکی دیگر از گونههای ممکن سیارات، سیاره کربنی است که در سامانههایی با درصد کربن بیشتر از منظومه شمسی بوجود میآیند.
تا سال ۲۰۱۲، طبق تحلیل دادههای ریزهمگرایی گرانشی، تخمین زدهشدهاست که به ازای هر ستاره در کهکشان راه شیری، ۱.۶ سیاره وجود دارد. در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ تیم تلسکوپ فضایی کپلر کشف نخستین سیارات زمینسان فراخورشیدی با نامهای کپلر-۲۰ای و کپلر-۲۰اف را که به دوره ستارهای خورشیدسان به نام کپلر-۲۰ میگردند را اعلام نمود.
تقریبا یکی از هر پنج سیاره خورشیدسان یک سیاره زمینسان در منطقه قابل سکونت خود دارند، نزدیکترین آنها در حدود ۱۲ سال نوری از زمین فاصله دارد. فراوانی رخداد این سیارههای سنگی یکی از متغیرها در معادله دریک است که تعداد تمدنهای هوشمند قادر به ارتباط در کهکشان راه شیری را تخمین میزند.
برونسیارههای(سیارههای فراخورشیدی) وجود دارند که از هر سیارهای در منظومه شمسی به ستاره مربوطه خود نزدیکتر یا از آن دورتر هستند، تیر نزدیکترین سیاره به خورشید است که در حدود ۰.۴ واحد نجومی (AU) از خورشید فاصله دارد و مدارش را طی ۸۸ روز بهطور کامل میپیماید، اما کوتاهترین مدارهای شناخته شده برای برونسیارهها مانند کپلر-۷۰بی ، پیمودنشان تنها چند ساعت طول میکشد. ۵ تا از سیارههای منظومه کپلر-۱۱، مدارهایی کوتاهتر از تیر دارند. نپتون ۳۰ واحد نجومی با خورشید فاصله دارد و پیمودن مدارش ۱۶۵ سال بهطول میانجامد، اما برونسیارههایی هستند که چند صد واحد نجومی با ستاره خود فاصله دارند و پیمودن کامل مدارشان بیش از ۱۰۰۰ سال طول میکشد، مانند ۱آرایکساس جی۱۶۰۹۲۹.۱−۲۱۰۵۲۴.
چند تلسکوپ فضایی مورد انتظار بعدی برای مطالعه سیارات برون خورشیدی عبارتند از : گایا(Gaia) که در دسامبر ۲۰۱۳ پرتاب شد، چئوپس(CHEOPS) در ۲۰۱۷، تس(TESS) در ۲۰۱۷ و تلسکوپ فضایی جیمز وب در ۲۰۱۸
اجسام سیاره-جرم
جسم سیاره-جرم (به انگلیسی: Planetary-mass object (PMO)) و یا جسم سیارهای و یا سیارهنما، شیئی آسمانی است که جرم آن در محدوده تعریفشده برای سیاره قرار میگیرد، جرم ان در حدی بزرگ هست که تعادل هیدرواستاتیکی برسد(بر اثر گرانش خود گرد شود) اما به اندازهای نیست که مانند یک ستاره بتواند از طریق همجوشی تولید انرژی کند. طبق تعریف تمام سیارات جسم سیاره-جرم هستند، اما این واژه بیشتر به اجسامی اشاره دارد که ویژگیهای معمول مورد انتظار در مورد یک سیاره را ندارند. این اجسام شامل سیارههای کوتوله، قمرهای بزرگتر، سیارهنماهای غوطهور آزاد، که یا از منظومهای به بیرون پرتاب شده و یا اینکه به جای برافزایش، از طریق فروریزی ابر بوجود آمدهاند.(گاهی به آنها کوتوله قهوهای گفته میشود)
سیارههای سرگردان
چندین شبیهسازیهای رایانهای از شکلگیری و تکامل ستارگان و سیارات چنین پیشنهاد میکنند که برخی از اجسام سیارهجرم ممکن است به فضای میانستارهای پرتاب شوند. برخی از دانشمندان معتقدند که چنین اجسامی را باید سیاره دانست در حالکه برخی دیگر بر این باورند که باید این اجسام را کوتوله قهوهای کمجرم نامید.
کوتولههای نیمهقهوهای
ستارگان در نتیجه رمبش گرانشی ابرهای گاز پدید می آیند، اما اجسام کوچکتری نیز ممکن است بر اثر رمبش ابر به وجود آید. گاهی اجسام سیارهجرمی را که از این روش بهوجود میآیند کوتوله نیمهقهوهای مینامند. کوتوله نیمهقهوهای ممکن است مانند چا ۱۱۰۹۱۳-۷۷۳۴۴۴ در غوطهوری آزاد باشد و یا مانند ۲مس جی۰۴۴۱۴۴۸۹+۲۳۰۱۵۱۳ در مدار جسم بزرگتری باشند.
برای مدت کوتاهی در ۲۰۰۶، اخترشناسان گمان میکردند که یک منظومه دوتایی از این اجسام به نام اُف ۱۶۲۲۲۵-۲۴۰۵۱۵ را یافتهاند اما تحلیلهای جدیدتر نشان داده که جرم این اجسام بیشتر از ۱۳ برابر جرم مشتری است و در نتیجه یک جفت کوتوله قهوهای هستند.
ستارگان پیشین
در منظومههای ستارگان دوتایی نزدیک به هم، یکی از ستارگان ممکن است جرم خود را به ستاره بزگتر بدهد و از جرم آن کاسته شود تا به حد اجسام سیارهجرم برسد. نمونهای از این اجسام به دور تپاختر پیاسآر جی۱۷۱۹-۱۴۳۸ میگردد.
سیارههای قمری و سیارههای کمربندی
برخی از قمرهای بزرگ هماندازه و یا حتی بزرگتر از تیر هستند. به عنوان نمونه میتوان به قمرهای گالیلهای مشتری و قمر تیتان اشساره نمود. آلن استرن براین نظر است که مکان نباید اهمیت داشتهباشد و تنها ویژگیهای ژئوفیزیکی باید در تعریف سیاره مهم باشند. او واژه سیاره قمری را برای اقمار با جرم در حد سیاره، پیشنهاد می کند. همچنین بنا بر نظر وی سیارههای کوتوله موجود در کمربند کویپر و کمربند سیارکی نیز می بایست سیاره محسوب گرددند.
ویژگیها
اگرچه هر سسیارهای ویژگیهای فیزیکی منحصر به فردی دارد اما شماری از مشترکات گسترده نیز در بین آنها وجود دارد. برخی از این ویژگیها مانن حلقههای سیارهای و یا قمرهای طبیعی، تاکنون تنها در میان سیارات منظومه شمسی مشاهده شدهاست در حالیکه سایر ویژگیها به طور عمومی در سیارات فراخورشیدی نیز مشاهده میشوند.
ویژگیهای پویا
مدار
طبق تعاریف کنونی همه سیارات باید به دور ستارگان بگردند؛ بنابراین سیارات سرگردان را شامل نمیشوند. در منظومه شمسی تمام سیارات به دور خورشید در همان جهت چرخش خود خورشید(اگر از بالای قطب شمال خورشید نگاه کنیم جهت پادساعتگرد خواهد بود) میگردند. حداقل یک سیاره فراخورشیدی شناختهشده به نام وسپ-۱۷بی در جهت عکس چرخش ستاره خود به دور آن میگردد. دوره یکبار گردش سیاره در مدارش را تناوب مداری یا سال آن سیاره نام دارد. سال یک سیاره به فاصله آن از ستارهاش بستگی دارد، هرچه سیاره از ستارهاش دورتر باشد، هم مدارش بزرگتر میشود و فاصله بیشتری میپیماید و هم اینکه به دلیل کمتر شدن اثر گرانش، سرعت آن نیز کاهش مییابد. از آنجا که مدار هیچ سیارهای دایره کامل نیست، فاصله سیاره با ستارهاش در طول سال سیاره متغیر است. نزدیکترین نقطه مدار سیاره به ستارهاش حضیض (در منظومه شمسی، حضیض خورشیدی) و دورترین فاصله سیاره از ستارهاش اوج (در منظومه شمسی، اوج خورشیدی) نامیده میشود. چنان که سیاره به به حضیض خود نزدیک میشود، سرعت آن افزایش مییابد زیرا انرژی پتانسیل گرانشی به جنبشی تبدیل میشود، همانطور که یک جسم در سقوط آزاد با نزدیک شدن به زمین سرعتش افزایش مییابد. وقتی که سیاره به اوج خود نزدیک میشود سرعت آن کاهش مییابد، دقیقا به همان دلیل که جسمی که به بالا پرتاب میشود سرعتش با نزدیک شدن به نقطه اوج مسیرش کاهش مییابد.
مدار هر سیارهای را با شماری از عناصر مشخص میشود:
خروج از مرکز مداری مشخص کننده این است که مدار سیاره چقدر کشیدهشدهاست. سیارات با خروج از مرکز مداری کوچکتر مدار گردتری دارند و سیارات با خروج از مرکز مداری بیشتر، شکل بیضیتری دارند. سیارات منظومه شمسی، خروج از مرکز مداری کمی دارند و به همین دلیل تقریباً گرد هستند. دنبالهدارها و اجسام کمربند کویپر و همچنین چندین سیاره فراخورشیدی، خروج از مرکز مداری بالا و درنتیجه مدارهای بسیار بیضوی دارند.
نیمقطر بزرگ عبارت است از فاصله سیاره با مرکز طولانیترین قطر مدار بیضویاش (شکل را ببینید). این نقطه با نقطه اوج یکی نیست زیرا ستاره هیچ سیارهای دقیقاً در مرکز مدارش قرار نمیگیرد.
انحراف مداری به ما میگوید که مدار سیاره به چه میزان بالا یا پایین یک صفحه مرجع مشخص قرار میگیرد. در منظومه شمسی، صفحه مرجع صفحه مدار زمین است که دایرةالبروج خوانده میشود. برای سیارات فراخورشیدی، این صفحه که به نام صفحه آسمان شناخته میشود صفحه خط دید ناظر روی زمین است.
هشت سییاره منظومه شمسی همگی مدارشان در صفحهای بسیار نزدیک به دایرةالبروج قرار میگیرد. دنبال دارها و اجسام روی کمربند کویپر مانند پلوتون زاویه بسیار بیشتری باآن دارند. نقاطی را که در آن سیاره صفحه مرجع را قطع میکند، گرههای مداری صعودی و نزولی مینامند. طول گره صعودی زاویه میان نقطه با طول جغرافیای صفر روی صفحه مرجع و نقطه گره صعودی مدار سیاره است. شناسه حضیض، زاویه بین گره صعودی مدار یک سیاره و نزدیکترین نقطه آن به ستاره است.
انحراف محوری
سیارات همچنین درجات مختلفی از انحراف محوری دارند؛ یعنی نسبت به صفحه مرجع استوای ستاره خود، زاویه دارند. این موضوع سبب میشود که میزان نور دریافت شده توسط هر نیمکره در طول سال سیاره تغییر کند. وقتی که نیمکره شمالی به بیرون متمایل است، نیمکره جنوبی به درون متمایل است و بالعکس. از این رو هر سیارهای دارای پدیده فصل خواهد بود؛ یعنی تغییرات آبوهوا در طول سال سیاره. زمانهایی را که که در آن هر نیمکرهای بیشترین و کمترین فاصله را با ستاره دارد، انقلابین میگویند. هر سیارهای دو تا از این نقاط در مدار خود دارد؛ وفتی یک نیمکره در انقلاب تابستانی خود است و روزهایش طولانیترند، نیمکره دیگر در انقلاب زمستانی خود است و روزهایش کوتاهترند. مقادیر متغیر نور و گرمای دریافت شده توسط هر نیمکره در طول سال تغییرات سالانهای در الگوهای آب و هوایی برای هر نیمکره ایجاد میکند. انحراف محوری مشتری بسیار اندک است و در نتیجه تغییرات فصلی آن کم است؛ از سوی دیگر، انحراف محوری اورانوس آنقدر زیاد است که تقریبا به یک طرف خوابیده است. این بدان معنیاست که هر نیمکره آن در حول و حوش انقلابینش، یا کاملا در نور است یا کاملا در تاریکی. در میان سیارات فراخورشیدی مقادیر انحراف محوری با قطعیت دانسته شده نیست اگرچه گمان می رود که میزان انحراف محوری مشتریهای داغ به دلیل نزدیکیشان به ستاره، ناچیز و یا صفر است.
چرخش
سیارات به دور محورهای نامرئی که از مرکزشان میگذرد میچرخند. دوره چرخش یک سیاره، روز نام دارد. بیشتر سیارات در منظومه شمسی در همان جهتی که به دور خورشید می گردند، به دور خویش میچرخند، که اگر از بالای قطب شمال خورشید بنگریم این چرخش پادساعتگرد خواهد بود. ناهید و اورانوس استثناهایی هستند که در جهت ساعتگرد میچرخند، هرچند که انحراف محوری بسیار زیاد اورانوس سبب تفاوت نظر در تعیین قطب شمال و جنوب آن و اینکه آیا چرخش آن ساعتگرد و یا پادساعتگرد است وجود دارد، هر چند جدای از اینکه کدام قطب شمال باشد، اورانوس نسبت به مدارش، حرکت چرخشی بازگشتی دارد.
چرخش سیاره ممکن است بر اثر عوامل مختلفی در حین شکلگیری بهوجود آمده باشد. از برآیند تکانههای زاویهای تکههای ماده برافزودهشده ممکن است تکانه زاویهای خالصی در کل سیاره بوجود آید. برافزایش گاز توسط غولهای گازی نیز میتواند عاملی برای تکانه زاویهای باشد و سرانجام در مراحل پایانی پیدایش سیاره، یک فرایند تصادفی برافزایش پیشسیارهای میتواند باعث تغییر تصادفی محور چرخش سیاره شود. طول روز در سیارههای مختلف بسیار متفاوت است. چرخش ناهید ۲۴۳ روز طول میکشد و غولهای گازی تنها چند ساعت. دوره چرخش سیارات فراخورشیدی دانسته نیست. هرچند که نزدیکی مشتریهای داغ به ستارهشان بدین معنی است که این سیارات در قفل مدی (به انگلیسی: tidal lock) هستند (مدارهایشان با چرخششان هماهنگ است) و این یعنی اینکه آنها همواره یک سمتشان به سمت ستارهشان است، یعنی یک سمتشان همیشه روز و سمت دیگر همیشه شب است.
پاکسازی مدار
ویژگی پویای تعریفکننده سیاره این است که باید همسایگیاش را پاکسازی کردهباشد. سیارهای که همسایگیاش را پاکسازی کردهباشد آنقدر جرم انباشته که همه سیارات خرد در مدارش را جمعآوری یا جارو کند. در واقع، سیاره به تنهایی به دور ستاره میگردد و مدارش را بامجموعهای از اشیا هماندازه خودش به اشتراک نمیگذارد. این ویژگی در تعریف سال ۲۰۰۶ اتحادیه بینالمللی اخترشناسی(IAU) از سیاره، الزامی شد. افزودن این معیار سبب میشود که اجسامی همچون پلوتون، اریس و سرس سیاره کامل محسوب نشوند و در رده سیارههای کوتوله طبقهبندی شوند. اگرچه تا امروز عملا این معیار تنها در مورد سیارات منظومه شمسی بکار رفتهاست و شماری از منظومههای فراخورشیدی جوان پیدا شدهاند که شواهد حاکی است که پاکسازی مداری در قرصهای پیرا ستارهای(Circumstellar Disks) صورت میگیرد.
ویژگیهای فیزیکی
جرم
ویژگی فیزیکی تعریف کننده یک سیاره این است که باید آنقدر جرم داشته باشد که نیروی گرانشاش به اندازهای قوی باشد که بر نیروهای الکترومغناطیسی که ساختار فیزیکیاش را پیوند میدهند غلبه کرده و به حالت تعادل هیدرواستاتیکی برسد. این در عمل بدین معنی است که تمام سیارات کروی یا کرویمانند هستند. تا حد خاصی از جرم، یک جسم ممکن است که شکلی بیقاعده داشته باشد اما در جرمهای فراتر از این حد که به ساختار شیمیایی جسم بستگی دارد، گرانش جسم را به سمت مرکز جرم خود می کشد تا جسم در نهایت به کرهای فروریزد.
ویژگی اصلی جداکننده ستارهها و سیارات نیز جرم است. حد بالای جرم برای سیاره بودن، برای اجسامی با فراوانی ایزوتوپی شبیه خورشید، تقریبا ۱۳ برابر جرم مشتری است. فراتر از آن جسم شرایط مناسب برای همجوشی هستهای را پیدا میکند. به جز خورشید، جسم دیگری با چنین جرمی در منظومه شمسی وجود ندارد، اما سیارات فراخورشیدی با این اندازه وجود دارند. حد جرمی ۱۳ برابر مشتری مورد توافق جهانی قرار نگرفته و دانشنامه سیارههای فراخورشیدی اجسامی با جرمهای تا ۲۰ برابر مشتری معرفی میکند، و مرورگر دادههای برون سیارهها شامل اجسامی با ۲۴ برابر جرم مشتری است.
کوچکترین سیاره شناختهشده پیاسآر بی۱۲۵۷+۱۲ای است که یکی از نخستین سیارات فراخورشیدی کشفشده در سال ۱۹۹۲ در مدار یک تپاختر بود. جرم آن تقریبا نصف جرم سیاره تیر است. کوچکترین سیارهای که به دور یک ستاره معمولی رشته اصلی به غیر از خورشید میگردد کپلر-۳۷بی که جرم (و شعاع) آن اندکی از ماه بیشتر است.
ناهمگنی درونی
هر سیارهای در هنگام پیدایش در حال شاره است؛ در آغاز شکلگیری مواد چگالتر و سنگینتر به مرکز سیاره فرو رفته و مواد سبکتر را نزدیک به سطح سیاره رها میکنند. بنابراین هر سیارهای ساختار داخلی ناهمگنی متشکل از یک هسته سیارهای چگال که با گوشتهای (جبه) پوشیدهشده که یا شاره است و یا شاره بودهاست. سیارات سنگی در پوستههای سختی پوشیدهشدهاند، اما در غولهای گازی، گوشته به سادگی در لایههای ابر بالایی حل میشود. سیارات سنگی هستههایی از عناصری مانند آهن و نیکل، و گوشتههایی متشکل از سیلیکاتها دارند. این باور وجود دارد که مشتری و کیوان هستههای سنگی و فلزی دارند که در گوشتههایی از هیدروژن فلزی پیچیدهشدهاند. اورانوس و نپتون که کوچکتر هستند هستههای سنگی پوشیده از گوشتههای آب، آمونیاک، متان و سایر یخها دارند. کنش شاره در درون هسته این سیارات یک ژئودینامو ایجاد میکند که باعث تولید یک میدان مغناطیسی میشود.
اتمسفر
تمام سیارات منظومه شمسی به غیر از تیر اتمسفر دارند زیرا گرانش آنها به اندازه کافی قوی هست که گازها را نزدیک سطح خود نگه دارد. غولهای گازی به اندازهای پر جرم هستند که بتوانند مقادیر عظیمی از گازهای سبک هیدروژن و هلیم را نزدیک خود نگه دارند، در حالیکه سیارات کوچکتر این گازها را از دست میدهند. ترکیب اتمسفر زمین از سیارات دیگر متفاوت است، زیرا فرایندهای مختلف حیات که بر روی زمین جاری است باعث پیدایش اکسیژن مولکولی میشود.
اتمسفر سیارات تحت تاثیر تغییرات تابش خورشیدی و یا انرژی درونی قرار میگیرند که منجر به شکلگیری منطقههای کمفشار پویا مانند توفندها (روی زمین)، طوفانهای شن تمام سیارهای (روی بهرام)، یک طوفان واچرخندی به وسعت کل زمین روی مشتری (به نام لکه سرخ بزرگ) و سوراخهایی در اتمسفر (روی نپتون) میگردد. حداقل یک سیاره فراخورشیدی اچدی ۱۸۹۷۳۳ بی وجود دارد که ادعا میشود سامانه آبوهوایی شبیه به لکه سرخ قرمز با وسعت دوبرابر آن را داراست.
مشتریهای داغ به دلیلی نزدیکی بیش از حد به ستارههای میزبانشان اتمسفر خود را مانند دم دنبالهدارها بر اثر تابش ستارهای از دست میدهند. در این دسته از سیارات ممکن است آنقدر اختلاف دما بین سمت روز و سمت شب خود داشته باشند که بادهای سوپرسونیک ایجاد کنند، اما اختلاف دمای سمت روز و شب اچدی ۱۸۹۷۳۳ بی، کم است و نشان میدهد که اتمسفر به روش موثری انرژی را در سیاره توزیع مجدد مینماید.
مگنتوسفر
یکی از ویژگیهای بسیار پراهمیت سیارهها گشتاورهای مغناطیسی ذاتی آنهاست که باعث پیدایش مگنتوسفر میشود. وجود یک میدان مغناطیسی نشاندهنده آن است که سیاره هنوز از نظر ژئولوژیکی زنده است. به عبارت دیگر، سیارات مغناطیسی جریانی از مواد رسانای الکتریکی در درون خود دارند که میدان مغناطیسی آنها را بوجود میآورد. این میدانها تاثیر زیادی روی برهمکنش میان سیاره و بادهای خورشیدی میگذارند. یک سیاره مغناطیسی حفرهای در باد خورشیدی در اطراف خود ایجاد میکند که مگنتوسفر نامیده میشود و باد خورشیدی نمیتواند به آن نفوذ کند. مگنتوسفر ممکن است از خود سیاره بسیار بزرگتر باشد. در مقابل، سیارات غیرمغناطیسی تنها مگنتوسفرهای کوچکی دارند که از برهمکنش یونوسفر با باد خورشیدی القا میشود و نمیتواند عملا سیاره را محافظت کند.
از هشت سیاره منظومه شمسی تنها ناهید و بهرام میدان مغناطیسی ندارند. علاوه بر این ماه مشتری، گانمید نیز دارای میدان مغناطیسی است. از میان سیارات مغناطیسی میدان مغناطیسی تیر از همه کوچکتر است و به زحمت قادر به دفع بادهای خورشیدی خواهد بود. میدان مغناطیسی گانمید چندیدن برابر بزرگتر است و مشتری قویترین میدان مغناطیسی را در منظومه شمسی دارد(به حدی قوی است که جان فضانوردان آتی که به ماموریتهای انسانی روی قمرهایش میروند را به خطر میاندازد). قدرت مغناطیسی سایر غولهای گازی کم و بیش مانند زمین است، اما گشتاورهای مغناطیسی آنها کاملا بزرگتر است. میدانهای مغناطیسی اورانوس و نپتون اندکی از محور چرخش آنهامنحرف شده و از مرکز آنها خارج شدهاست.
در سال ۲۰۰۴، تیمی از اخترشناسان در هاوایی یک سیاره فراخورشیدی در اطراف اچدی ۱۷۹۹۴۹ مشاهده نمودند که به نظر میرسید لکهی روی سطح ستارهاش ایجاد نموده است. تیم این فرضیه را مطرح نمود که مگنتوسفر سیاره انرژی را به سطح ستاره منتقل مینمود و دمای داغ ۷۷۶۰ درجهای آن را ۴۰۰ درجه افزایش دادهاست.
ویژگیهای ثانویه
چندین سیاره و سیاره کوتوله در منظومه شمسی (مانند نپتون و پلوتون) تناوبهای مداریشان در رزونانس با یکدیگر و یا با اجسام کوچکتر هستند. همه به جز تیر و ناهید قمرهای طبیعی دارند. زمین یکی دارد، بهرام دو قمر دارد و غولهای گازی چندین قمر رارند. بسیاری از قمرهای غولهای گازی ویژگیهایی شبیه به سیارههای سنگی و سیارات کوتوله دارند و برخی از آنها برای امکان حیات احتمالی (بویژه اروپا) مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
چهار غول گازی همچنین چهار حلقه سیارهای با اندازه و پیچیدگیهای مختلف به دورشان میگردد، این حلقهها بیشتر از غبار و مواد ذرهای تشکیل شدهاند اما ممکن است حاوی ماهکهای ریزی باشند که گرانششان ساختار آنها را شکل میدهد و نگاه میدارد. اگرچه منشا حلقههای سیارهای به درستی شناختهشده نیست اما گمان میرود که نتیجه قمرهای طبیعی باشند که زیر حد روش (Roche Limit) سیارهشان قرار میگیرند و توسط نیروی کشندی از هم گسیخته می شوند.
هیچ ویژگی ثانویهای در مورد سیارات فراخورشیدی مشاهده نشدهاست. هرچند که کوتوله نیمهقهوهای چا ۱۱۰۹۱۳-۷۷۳۴۴۴ که به عنوان سیاره سرگردان توصیف شدهاست، به نظر میرسد که در یک قرص پیش سیارهای به دور آن میگردد.
کهکشان
کهکشانها سامانههایی بزرگ و با اندازه و مرزی مشخّص هستند که از ستاره ها، بقایای ستارهنماها (شبه ستارهها)، ماده تاریک، گازها و گرد غبارهای میان ستارهای که با نیروهای گرانشی به گرد هم آمدهاند، تشکیل یافتهاند. کوچکترین کهکشانها دارای پهنایی برابر با چند صد سال نوری، شامل نزدیک به ۱۰ میلیون ستاره هستند. بزرگترین کهکشانها تا ۳ میلیون سال نوری پهنا دارند و شامل بیش از ۱۰۰۰۰۰ میلیارد ستاره هستند. ماده تاریک در اخترشناسی و کیهانشناسی، ماده ای فرضیاست که چون از خود شید(نور) (امواج الکترومغناطیسی) گسیل یا بازتاب نمیکند، نمیتوان آن را مستقیماً دید اما از اثرات گرانشی موجود بر روی اجسام مرئی، همانند ستارهها و کهکشانها، میتوان به وجود آن پی برد. درک و تجسم ماده تاریک آسان نیست اما در دانش ستاره شناسی حائز اهمیت است.
بزرگی، ویژگیها، ریخت شناسی، دسته بندی
نام کهکشان به انگلیسی: Galaxy برگرفته شده از ریشه یونانی آن Galaxias به معنی شیری است و کهکشان راه شیری به انگلیسی: Milky Way galaxy ریشه این نام میباشد. کهکشانها از دید بزرگی و شمار ستارهها دارای طیف گستردهای هستند، کهکشانهای کوتوله در نزدیک ۱۰ میلیون ستاره و کهکشانهای غول آسا تا سقف ۱۰۰ تریلیون ستاره دارند، کلیه ستارگان یک کهکشان در مدار خود، به دور مرکز تراکم کهکشان میگردند. کهکشانها ممکن است از جندین سامانه ستارهای، خوشههای ستارهای و ابرهای میان ستارهای جورواجور تشکیل شده باشند. خورشید یکی از ستارگان کهکشان راه شیری است؛ منظومه شمسی یا سامانه خورشیدی دربرگیرندهٔ زمین و همه اجزاء آن است که همگی در مدارشان به گردخورشید میچرخند. اشکال کهکشانها بر پایه شیوهای دسته بندی میشود که برپایه شیوه دسته بندی ستاره شناس آمریکایی، ادوین هابل (۱۸۸۹-۱۹۵۳)، شکل یافتهاست. درباره فراگشت(تکامل) کهکشانها دادههای استوار کمی در دست است. تنها داده مورد اطمینان این است که کهکشانها میلیاردها سال پیش به گونهٔ تودهای از ابرهای گازی و غباری بوجود آمدند. از دید تاریخی و پیشینه، کهکشانها با توجه به شکل ظاهریشان دسته بندی شدهاند که بیشتر این کار با بررسی ظاهر و ریخت شناسی آنها انجام گردیدهاست. شکل متعارف کهکشانها بیضی شکل است که برش مقطع پهنایی آنها همانند یک بیضی نورانی است. کهکشانهای مارپیچی دارای سطح مقطعی شبیه یک صفحه گرد هستند که این صفحات توسط بازوهای پر گرد وغبار در کنار هم قرار گرفتهاند. گروهی دیگر از کهکشانها اشکال ناهمگون و غیر معمول دارند که به کهکشانهای بی قاعده معروف هستند. دانش انتظام شکلی آنها بیشتر ناشی از کشش گرانشی کهکشانهایی است که در همسایگی آنها جای دارند. این چنین کنش و واکنشهایی که میان کهکشانهای مجاور رخ میدهد، ممکن است درپایان به درهم آمیختگی آنها بیانجامد و به صورت ضمنی، به طور قابل ملاحظهای باعث افزایش تشکیل و صف آرایی مجموعه ستارگانی گردد که کهکشانهای ستاره پاش نامیده میشوند. همچنین میتوان کهکشانهای ستاره پاش را که عاری از یک ساختار منسجم اند، به کهکشانهای بی قاعده نیز نسبت داد. بیشتر از ۱۷۰ میلیارد کهکشان در کائناتی که توسط بشر قابل مشاهدهاست، وجود دارد. اکثر کهکشانها قطری بین ۱۰۰۰ تا ۱۰۰،۰۰۰ پارسک دارند (هر پارسک معادل ۳۱ تریلیون کیلومتر میباشد). کهکشانها بیشتر با فاصله میلیونها پارسک و حتی مگاپارسک از یکدیگر جدا افتادهاند. فضای بین کهکشانها با گاز پر شدهاست البته با چگالی کمتر از یک اتم در متر مکعب! درصد بالایی از کهکشانها به صورت سلسله مراتبی از ستارهها مرتبط هستند و به ظاهری خوشه شکل سازماندهی شدهاند و سرانجام خوشههای ستارهای غول آسا را تشکیل میدهند. این ساختارهای غول آسا بیشتر به غالب صفحات و رشتههایی قرار گرفتهاند که پیرامون آنها را خلاء لایتناهی پوشاندهاست. درک این موضوع که ماده تاریک ۹۰ درصد جرم اکثر کهکشانها را تشکیل میدهند، آسان نیست. نتایج و دادههای دیداری بیانگر این موضوع است که سیاهچالههای ابرغول و فرابزرگ ممکن است در میانه بیشتر (نه همه) کهکشانها وجود داشته باند، این سیاهچالههای بزرگ و پر رمز و راز دلایل بنیادین و آغازین واکنشهای فعال در هسته برخی کهکشانها هستند. ستاره شناسان بر این باورند دست کم یک سیاهچاله در میان مرکز کهکشان راه شیری جاخوش کرده باشد.
گونههای کهکشان از دید ریخت شناسی
کهکشان نامنظم
کهکشانهای ناهمگون یا بی قائده هیچ شکل یا ساختار سامانمندی ندارند، آنها دارای جرم بیشتری از کهکشانهای دیگر هستند و بیشتر ستارههای موجود در آنها دارای طول عمر کم و درخشان میباشند. با وجود اینکه بسیاری از کهکشانهای ناهمگون در بر گیرنده نواحی تابان گازی هستند که ستارهها در آنها ساخته میشوند، بیشتر گاز میان ستاره ای کهکشانها بایستی فشرده شوند تا ستارههای تازهای بسازند. نزدیک به پنج درصد از هزار کهکشان درخشان را کهکشانهای نهمگون تشکیل میدهند. این در حالی است که یک چهارم کهکشانهای شناخته شده نیز کهکشانهای ناهمگون هستند.
کهکشان مار پیچی
کهکشانهای مارپیچی دارای بازوهایی هستند که شکلی مارپیچی در پیرامون بر آمدگی میانهای یا هسته، قرصی ایجاد میکنند که چرخش هسته با چرخش بازوهای آن همراه میشود. جوانترین ستارههای کهکشانهای مارپیچی در بازوهای کم توده یافت میشوند و ستارههای کهن بیش تر در هسته فشرده جای دارند. کهنترین ستارهها در هالههای کروی پراکنده جای دارند و پیرامون قرص کهکشانی را فرا گرفتهاند. این بازوها همچنین دارای غبار و گاز فراوانی هستند که منجر به ساخته شدن ستارههای تازه میشود.
کهکشان مارپیچی میلهای
یک کهکشان مارپیچی میلهای دارای یک هسته برآمدگی میانهای کشیده شده و میلهای شکل است. همزمان با چرخش هسته این طور به نظر میرسد که در هر سوی هسته یک بازو نیز میچرخد. برخی ستاره شناسان بر این باورند که کهکشان راه شیری نیز یک کهکشان مارپیچی میلهای است. شکل کهکشانهای مارپیچی و کهکشانهای مارپیچی میلهای از کهکشانهای با برآمدگیهای میانهای بزرگ با بازوهای نه چندان به هم پیوسته تا کهکشاهای با برآمدگیهای مرکزی کوچک و بازوهای آزاد متغیر است. اگر چه کهکشانهای مارپیچی و مارپیچی میلهای پیش از این به عنوان دو گونه کهکشان جدا دسته بندی میشدند، ولی امروزه ستاره شناسان آنها را همانند میدانند.
کهکشان بیضوی
کهکشانهای بیضوی از دید شکل، از شکل بیضیگون (شبیه توپ راگبی) تا شکل کروی متغیر هستند و اشکالی میان این دو نیز یافت میشوند. به وارونهٔ کهکشانهای دیگر که نوری آبی از ستارههای فروزان و کم عمر منعکس میکنند، کهکشانهای بیضوی زرد رنگ دیده میشوند. علت این امر ایستادن ساخته شدن ستارهها در این کهکشانها میباشد که در نتیجه کمابیش همهنور آنها از ستارههای غول سرخ که دارای طول عمر زیادی هستند به دست میآید.
ریشه شناسی واژه کهکشان (Galaxy)
واژهٔ galaxy از galaktikos یا kyklos یا galaxias گرفته شدهاست و معنای آن «راه منحنی شکل شیری رنگ» است. این دگرگونی به دلیل ظاهر دیده شده کهکشان راه شیری در آسمان است. این ریشه شناسی واژه از یک افسانه کهن یونانی گرفته شدهاست، هنگامی که زئوس پسر نوزاد هرکول را که بوسیله یک بانوی فنا پذیر زاده شده بود در میان سینههای همسرش که هرا نام داشت، قرار داد تا او شیر خدایی را بنوشد و درپایان فنا ناپذیر شود، پس از اینکه هرا ازخواب بیدار میشود نوزادی را میبیند که در حال نوشیدن شیر است، زن نیز از ترس کودک را از سینه اش به دوردست پرت میکند و فواره ای از شیر به آسمان پاشیده میشود که سرانجام نوار شیری رنگ و درخشانی پدید میآید که ما امروزه به آن راه شیری میگوییم. در ادبیات واژه Galaxy با حرف G بزرگ تعبیر کهکشان راه شیری است، تا کهکشان ما را از میلیاردها کهکشان دیگر جدا کند. عبارت راه شیری (Milky Way) نخستین بار در مجموعه شعری بنام خانه شهرت در سال ۱۳۸۰ میلادی به دست یک شاعر انگلیسی به نام Chaucer به کار برده شد. هنگامی که ویلیام هرسچل مبادرت به فهرست کردن اجرام آسمانی کرد، او از عبارت ابر مارپیچی برای کهکشان ام-۳۱ بهره برد. این اجرام بعدها تحت عنوان «ممالک بی کران هزارگونه ستارگان» تعبیر شدند و زمانی فاصله نجومی و باورنکردنی این اجرام درخشان آسکار شد لقب «جزائر کائنات» به آنها داده شد. البته چون کائنات به همه جهان هستی (عالم) و همگی اجرامی که در آن جای دارند گفته میشود و همچنین همگی این کائنات شناخته نشدهاند، لذا عبارت «جزائر کائنات» به کهکشان تغییر نام داد.
کهکشان راه شیری
کهکشان راه شیری کهکشانی است که ما زمینیان در آن زندگی میکنیم. این کهکشان به شکل نوار درخشانی که آسمان را دور میزند و با استوای سماوی ۶۳ درجه زاویه میسازد. در شبهای تاریک بدون ماه با چشم غیر مسلح دیده میشود.
ضخامت این نوار که در حقیقت مقطع کهکشان از دید خورشید میباشد ناهمگون بوده و اندازه پهنای آن میان ۳ تا ۳۰ درجه متفاوت است. روشنایی و پهنای نوار کهکشان در سمت صورت فلکی قوس بیشتر میباشد و در شبهای تابستان بیشتر خودنمایی میکند دلیل این مسئله این است که میانه کهکشان راه شیری در این سمت جای دارد و زمانی که به صورت فلکی قوس نگاه میکنیم در واقع به قسمتهای درونی آن نگاه میکنیم که شمار ستارهها و سحابیهای آن بیشتر است. کهکشان راه شیری یک کهکشان مارپیچی با چند بازو میباشد. حتی با یک تلسکوپ کوچک میتوان میلیونها ستاره آن را دید که البته این ستارگان همه متعلق به بازوی جبار (یا بازوی محلی) هستند. ناهمگونیهایی که در کهکشان میبینیم ناشی از وجود ابرهای گازی و غباری تیره کننده (سحابی تاریک) هستند. کهکشان راه شیری به همراه دو کهکشان مارپیچی آندرومدا و کهکشان سه گوش و نزدیک به سی کهکشان کوتوله خوشه محلی کهکشانی را ساختهاند. کهکشانهای کوتوله بر گرد سه کهکشان بزرگ مجموعه در حال چرخش بوده ودر حقیقت اقمار این کهکشانها به شمار میآیند. خورشید به همراه سامانه خود در فاصله حدود ۲۴۰۰۰ تا ۲۸۰۰۰ سال نوری از میانه کهکشان جای دارد و هر ۲۵۰ میلیون سال یک بار گرد مرکز آن میچرخد. با بررسی ۲۸ ستاره که در نزدیکی میانه کهکشان جای دارند آشکار شده که سیاهچاله ای با جرم نزدیک به ۴ میلیون برابر جرم خورشید در آنجا جای دارد. با توجه به قانون سوم کپلر درباره دو جسمی که دور هم میچرخند که در آن بیان میشود جرم جسم بزرگتر (که در اینجا همان کهکشان راه شیری است) بر حسب جرم خورشید برابر است با حاصل تقسیم توان سوم اندازه مدار جسم کوچکتر (که در اینجا خورشید است) بر حسب واحد نجومی بر توان دوم دوره چرخشی آن بر حسب سال و با توجه به اینکه خورشید در فاصله حدود ۸۰۰۰ پارسکی از مرکز کهکشان قرار دارد و دوره چرخش آن به گرد مرکز کهکشان در حدود ۲۲۵ میلیون سال است، جرم کهکشان در حدود ۹۰ میلیارد برابر جرم خورشید بدست میآید. این شماره با متمرکز کردن جرم همه موادی از کهکشان که درون مدار خورشید جای دارند در مرکز کهکشان بدست آمدهاست. طبیعی است که مقداری از جرم کهکشان هم در بیرون از مدار خورشید قرار دارد. یعنی این شماره، جرم این مواد را نشان نمیدهد. برای اندازه گیری جرم همه کهکشان از اندازه گیری سرعت ستاره و گازهایی که در فواصل دوری از مرکز کهکشان قرار دارند بهره برده میشود. دانشمندان دریافتهاند که موثرترین راه اندازه گیری جرم کهکشان پژوهش در طول موجهای رادیویی است چرا که این امواج کمتر تحت تاثیر گازها و غبارهای درون کهکشانی هستند و با بررسی آنها میتوان به مشاهده مواد دورتری پرداخت. با این روش دانشمندان توانستهاند به نموداری از جرم موادی که در فواصل متفاوتی از مرکز کهکشان هستند دست پیدا کنند. این نمودار با نام نمودار چرخشی شناخته میشود. با کمک این نمودار آشکار شده که جرم کهکشان در بارهٔ ۱۵۰۰۰ پارسکی از میانه کهکشان نزدیک به ۲۰ میلیارد برابر جرم خورشید است. این گستره خوشههای کروی و بازوهای کهکشان را نیز در بر میگیرد. ممکن است گمان کنید برای اجرامی که فاصله آنها تا میانه کهکشان از این فاصله بیشتر باشد مطابق آنچه در سامسانه خورشیدی رخ میدهد شتاب آنها رو به کاهش باشد. بر پایه اندازه گیریها مشخص شده که اینطور نیست، یعنی سرعت این اجرام از آنچه که پیش بینی میشده بیشتر است بنابراین باید جرم بزرگتری در فواصل دورتری از ۱۵۰۰۰ پارسکی مرکز خورشید وجود داشته باشد. اکنون این جرم به وجود یک هاله تاریک (Dark halo) نسبت داده شدهاست.
بیشترین جرم کهکشان ناشی از همین هالهٔ تاریک است اما به راستی این هاله تاریک از چه مادهای تشکیل شده است؟ در نظر داشته باشید واژهٔ تاریک به این معنا نیست که در محدودهٔ دیدگانی طیف مشاهده نمیشوند بلکه این مواد در همهٔ بازهٔ طیفی (از گاما تا رادیویی) قابل کشف نیستند. تنها به دلیل اثرات گرانشی آنها است که به وجود آنها پی بردهایم. این مادهٔ تاریک نه از مولکولهای هیدروژن و نه از مواد ستارهای معمولی تشکیل شدهاست. سیاهچالههای با جرم ستارهای، اجرام ماکو(MACHO) که شامل کوتولههای قهوهای (ستارگانی که بدلیل جرم کم نتوانستهاند واکنشهای هستهای را شروع کنند)، کوتولههای سفید و کوتولههای سست و کم جرم سرخ میباشد از کاندیداهای مورد نظر میباشند. هم اکنون گزینه ذرات زیر اتمی نیز به فهرست مواد تشکیل دهنده ماده تاریک افزوده شدهاست. این ذرات باید دارای جرم بوده ولی برهم کنش بسیار ناچیزی با مواد معمولی داشته باشند. یک دسته از این مواد با نام ذرات جرم دار با برهمکنش سست شناخته میشوند. پیشینیان ما نیز هزاران سال پیش به وجود این نوار نقرهای رنگ در آسمان پی بردند. بسیاری از اقوام باستان بر این باور بودند که این نوار راهی است که در گذشتگان با گذر از آن به جهان دیگر مهاجرت میکنند. اقوامی دیگر باور داشتند که این نوار، پدیدهای خدایی است که شبها خود را محافظانه بر روی جامعه انسانی میگستراند. راه شیری یک مجموعه پهناور از بیش از ۲۰۰ میلیارد ستاره، سیاره، خوشه و گرد و غبار است. خورشید ما و سامانه خورشیدی نیز بخشی از این کهکشان اند. راه شیری یک کهکشان مارپیچی است، از دید هابل نوع آن اس-بی یا اس-سی و یکی از اعضا گروهی محلی، است که این گروه خود دربرگریرنده کهکشان راه شیری، ابرهای ماژلانی، آندرومدا و بسیاری دیگر از کهکشانهای کوچک است. رصدهای اخیر نشان میدهد که راه شیری، یک کهکشان مارپیچی برزگ با جرمی بیش از ۷۵۰ میلیارد برابر جرم سامانه خورشیدی (منظومه شمسی) و قطری نزدیک به ۱۰۰،۰۰۰ سال نوری میباشد. ستاره شناسان استرالیایی یک بازوی کیهانی اضافی را در کهکشان راه شیری کشف کردند که مانند یک مرز گازی ضخیم به دور این کهکشان بزرگ کشیده شدهاست. این ستاره شناسان امیدوارند که این یافتهها در نگارگری یک تصویر بهتر از کهکشان راه شیری که سیاره زمین نیز در آن جای دارد سودمند باشد. این مرز گازی شکل که ۶۵۰۰ سال نوری پهنا دارد نشان داد که ساختار کهکشان راه شیری همانند دیگر کهکشانها است. این کهکشانها دارای بازوهای مارپیچی گازی هستند که فراسوی بازوهای مارپیچی ستارهای میانهای گسترده شدهاند. به باور ستاره شناسان کهکشان راه شیری دارای ۴ بازوی متشکل از هیدروژن، گردوغبار و ستاره هاست که بیرون از مرکز آن میچرخند. این مرز گازی که تازگیها کشف شده ۶۰۰۰۰ سال نوری از میانه کهکشان راه شیری فاصله دارد. گاز در پیرامون این کهکشان وجود دارد؛ اما یک ساختار گازی در آن نقطه وجود ندارد. این مرز گازی در دوردستترین جای کهکشان جای دارد و واپسین چیزی است که پیش از ناپدید شدن کهکشان دیده میشود. این پژوهشگران درحال پژوهش روی گاز هیدروژن در صفحه یا دیسک کهکشان راه شیری بودند که با این بازوی اضافی مواجه شدند. به باور پژوهشگران این بازوی به تازگی کشف شده با یکی از بازوهای میانهای ستارهای کهکشان در پیوند است. دموکریتوس فیلسوف یونانی (زندگی ۳۷۰ تا ۴۵۰ قبل از میلاد) بر این باور بود که نوار درخشان و نام آشنای راه شیری، که در آسمان شب نمایان است، احتمالا از ستارگانی با فاصله بسیار فراوان ساخته شدهاست. ارسطو (زندگی ۳۲۲ تا ۳۸۴ قیل از میلاد) بر این باور بود که راه شیری به سبب احتراق و انفجار گازهای تصاعدی و آتشین گروه بیشماری از ستارگان غول آسا و نزدیک به یکدیگر ایجادشدهاست و همچنین این احتراق در بخش فراجو در ناحیهای از کیهان به همراه فعل و انفعالات سماوی رخ دادهاست. برای نخستین بار ابن هیثم ستاره شناس عرب (زندگی۹۶۵ تا ۱۰۳۷ میلادی) اختلاف منظر (دید گشت) راه شیری را اندازه گیری و مشاهده کرد.
کهکشان آندرومدا
کهکشان آندرومدا-M۳۱ بزرگترین کهکشان در گروه کهکشانهای محلی است و در فهرست چارلز مسیه M۳۱ نامگذاری شدهاست. این کهکشان در فاصله ۲٬۵۵۵٬۰۰۰ سال نوری جای دارد. گروه کهکشان محلی شاملM۳۱،M۳۲،M۳۳،M۱۱۰ و کهکشان راه شیری است. این جرم آسمانی با چشم غیرمسلح دیده میشود. برای نخستین بار به دست عبدالرحمن الصوفی به نام ابر کوچک (Little Cloud) شناخته شده بود، در حالی که چارلز مسیه آن را در ۱۳ آگوست سال ۱۷۶۴ در کاتالوگش به ثبت رسانید. تا زمان زیادی گمان میشد که آندرومدا نزدیکترین کهکشان به ماست، حتی ویلیام هرشل هم این لغزش را کرد. جرم این کهکشان نزدیک به ۳۰۰-۴۰۰ میلیارد برابر جرم خورشید است. نظریهها در مورد آندرومدا زمانی تغییر کرد که ادوین هابل، ستاره شناس پُرآوازه، با تلسکوپ ۱۰۰ اینچی ساخته شده در سال ۱۹۱۷ نزدیک لس انجلس توانست برای نخستین بار ستاره مشخصی را در بازوهای این کهکشان پیدا کند. این ستارهها مانند ستارههای فراوانی هستند که در کهکشان راه شیری میتوان پیدا کرد ولی آنها بسیار کم نور بودند. ادوین هابل همچنین سه ستارهٔ متغیر را پیدا کرد که یکی از آنها جزء متغیرهای قیفاووسی بود، متغیرهایی که تغییرات درخشندگی آنها قابل پیش بینی بود. این ستارگان و متغیرهای پیدا شده به دست ادوین هابل او را به این اندیشه وا داشت که این کهکشان نمیتواند یک خوشهٔ ستارهای در کهکشان ما باشد، بلکه این یک کهکشان بسیار دور از ما است.
کهکشانهای فعال و غیر عادی
از همه کهکشانها میزان آشکاری بازتابالکترومغناطیسی ساطع میشود. برخی کهکشانها، به گونهٔ غیر عادی، مقادیر فراوانی تابش دارند. این کهکشانها، کهکشانهای فعال نامیده میشوند. انرژی آنها از منبعی با جرم بسیار زیاد اما به هم فشرده که در میانه کهکشان فعال جای دارد تأمین میشود. انرژی بیش تر گونه اشعه ایکس، موج رادیویی و همچنین نور است و میزان انرژی آزاد شده به اندازهای زیاد است که نمیتوان تصور کرد ستارهها آنرا بوجود آورده باشند. ستاره شناسان بر این باورند که تنها جسمی که قادر است این مقدار انرژی را آزاد کند یک حفره سیاه فوق العاده پر جرم است. بنابر این، علت اینکه برخی کهکشانها از جمله کهکشان خودمان انرژی کمابیش کمی آزاد میکنند این است که حفره سیاه میانهای کوچکی را در میان گرفتهاند.
کوازارها (ستاره نماها)
به نظر میرسد که کوازارها (ستاره نماها) هسته فعال کهکشانهای دور دست باشند. آنها درخشانترین، شتابانترین و دورترین اجرام شناخته شده در جهان هستند. کوازارها همانند ستارگان از سطح زمین به مانند یک نقطه نورانی خیلی ریز دیده میشوند. اگر چه کوازارها تنها به اندازه سامانه خوردشید (منظومه شمسی) هستند، نور برخی از آنها مسافتی نزدیک به ۱۰ میلیارد سال نوری را میگذراند تا به ما برسد. ما برای اینکه بتوانیم چنین اجرام دوری را شناسایی کنیم نیاز به تابش زیاد نور آنها داریم. تشعشع انرژی بعضی از کوازارها حدود ۱۰۰ برابر تشعشع کهکشانهای بزرگ است. با گسترش جهان کوازارها که در لبه خارجی آن جای دارند بسرعت از زمین فاصله میگیرند. دورترین کوازارهایی که قابل رویت حدود ۱۲ میلیارد سال نوری در جهت انتهای قابل مشاهده جهان قرار دارند. به خاطر زمان زیادی که طول میکشد تا نور کوازارها به زمین برسد، این کهکشانها ستاره شناسان را قادر میسازند تا جهان را در نخستین مراحل شکل گیری، مورد مطالعه قرار دهند. کوازارها فوق العاده درخشان و در عین حال بسیار مهم فشرده میباشند. در سنجش با گستره کهکشان راه شیری که ۱۰۰٬۰۰۰ سال نوری میباشد، کوازارها قطری برابر با چند روز یا هفته نوری را تشکیل میدهند.
کهکشانهای رادیویی
تمامی کهکشانها، موج رادیویی، نور قابل رویت و انواع تشعشع از خودشان تولید مینمایند. انرژی رادیویی یک کهکشان رادیویی خیلی متراکم تر از انرژی کهکشانهای معمولی است. این انرژی از دو قطعه خیلی بزرگ، یا ابرهای عظیم الجثه متشکل از ذرات در حال دور روشن از کهکشانها تشتشع مییابند. این ابرهای عظیم از فورانهای گازی که از مرکز کهکشان با سرعتی معادل یک پنجم سرعت نور خارج میشوند، در آسمان شکل میگیرند. به نظر میرسد که فوران این انرژی عظیم توسط یک حلقه پیوستگی صورت میگیرد که یک حفره سیاه خیلی متراکم را در بر میگیرد و در مرکز کهکشان واقع است. از هر یک میلیون کهکشان فقط یکی از آنها یک کهکشان رادیویی است.
تصادم کهکشانها
بیشتر کهکشانها از کهکشانهای همسایه خود صد هزار سال نوری فاصله دارند. به هر روی، برخی از کهکشانها تا اندازهای به یکدیگر نزدیک میشوند که نیروی گرانش دو سویه آنها اشیاء موجود در کهکشانها دیگر را به پیرامون خود میکشد و این ماجرا باعث بوجود آمدن تودههایی به نام دنبالههای کشندی میگردد، که این دنبالهها مانند پلی کهکشانها را به یکدیگر وصل مینمایند. نزدیکی بیش از اندازه کهکشانها ممکن است، همراه با تصادم آنها گردیده و به دنبال این رخداد یک دگرگونی بنیادی در شکل ظاهری آنها رخ دهد.
خوشههای کهکشانی
بیشتر کهکشانها جزو خوشهها یا گروههای کهکشانی هستند که توسط نیروی گرانش در کنار هم باقی میمانند. کهکشان راه شیری جزو خوشهای کوچک و با شکل ناهمگون است که گروه محلی خوانده میشود. خوشههای ناهمگون دربرگیرنده شمار گوناگونی از چند کهکشان یا چندین هزار کهکشان از انواع گوناگون هستند. خوشه سامانمند دربرگیرنده نزدیک به ۱۰۰۰ کهکشان میباشد که بصورت فشردهای گرد هم آمده و شکل کمابیشکروی، بوجود آوردهاند، بیشتر این کهکشانها بیضوی هستند. حتی در چنین گروه بهم فشردهای، کهکشانها از یکدیگر صدها هزار سال نوری فاصله دارند. خوشههایی که در کنار هم جای دارند، ساختارهای بزرگتری به نام ابرخوشه تشکیل میدهند. دورترین شیء قابل دیدن با چشم غیر مسلح در جهان صورت فلکی آندرومدا است. این کهکشان در فاصلهای برابر ۲٫۲ میلیون سال نوری از زمین جای دارد. نزدیکترین کهکشانها به کهکشان راه شیری ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک میباشند که به ترتیب در فاصلهای حدود ۱۷۰٬۰۰۰ و ۱۹۰٬۰۰۰ سال نوری از زمین جای دارند.
گروه محلی
کهکشان ما جزو خوشه کوچکی متشکل از ۳۰ کهکشان است که گروه محلی نام دارد. این گروه فاقد عضو مرکزی است، اما بزرگترین کهکشانها که دارای جرم بیشتری هستند یعنی کهکشان ما و کهکشان آندرومدا مراکز دو زیر گروه هستند. پس از این دو کهکشان بزرگترین کهکشان این گروه، کهکشان مارپیچی M33 و ابر ماژلانی بزرگ میباشند. اعضای دیگر گروه کهکشانهای کوچک کم نور بیضوی یا کهکشانهای نامنظم هستند. این گروه شاید اعضای دیگری هم داشته باشد که به دلیل کم نور بودنشان تا به حال دیده نشدهاند.
ابر خوشهها
ابر خوشهها به شماری خوشههای کهکشانی اطلاق میشود که در ردیف بزرگترین ساختارهای جهان قرار دارند. هر ابر خوشه ممکن است شامل ۱۰ خوشه پر کهکشان باشد که شکل رشته درخشان مارپیچ یا نواری به خود گرفتهاند. این ساختار شاید تا یکصد میلیون سال نوری طول داشته باشد، خوشهای که ما جزء آن هستیم. یعنی گروه محلی، بخشی از ابر خوشه محلی است. این ابر خوشه شامل چند صد خوشه کهکشان میشود. نوارهای ابر خوشه مرزهای خلا بین ابر خوشه ها را تشکیل میدهند. ستاره شناسان موفق به کشف ساختاری شدهاند که حتی از ابر خوشه ها هم بزرگتر هستند، این ساختار دیوار کبیر نام گرفت. دیوار کبیر متشکل از ابر خوشه ها و خوشههای پراکنده بزرگ کشیده میباشد. ساختار مذکور حجمی درحدود ۲۶۰ در ۷۳۰ در ۳۰ میلیون سال نوری را اشغال میکند. به گمان ستاره شناسان جهان شامل تعداد زیادی از چنین دیوارهایی است که در عرضی از خلا برابر با ۴۰۰ میلیون سال نوری پراکنده شدهاند.
کهکشانخواری
اغلب در قسمت مرکزی خوشهای که در برگیرنده انبوهی از کهکشانها است، یک کهکشان عظیم بیضوی قرار دارد. حجیمترین کهکشانهای شناخته شده در مراکز چنین خوشههایی یافت میشوند. مشاهدات خاطر نشان میکنند که حجیمترین کهکشانهای چنین خوشههایی به کهکشان عظیم مرکزی ملحق میشوند. به این فرآیند، کهکشانخواری گفته میشود. کهکشانخوار ممکن است بیش از یک هسته داشته باشد.
خوشه دوشیزه(سنبله)
این خوشه نامنظم که حداقل از ۱۰۰۰ کهکشان تشکیل یافتهاست، ۶ میلیون سال نوری عرض و ۶۰ میلیون سال نوری طول دارد.
طبق تعریف اتحادیه بینالمللی اخترشناسی، هشت سیاره در منظومه شمسی (سامانه خورشیدی) وجود دارند. این سیارات به ترتیب فاصله ا خورشید عبارتند از:
تیر
ناهید
زمین
بهرام
مشتری
کیوان
اورانوس
نپتون

مشتری با جرم ۳۱۸ برابر جرم زمین بزرگترین و تیر با ۰.۰۵۵ جرم زمین کوچکترین سیارهها هستند.
سیارات سامانه خورشیدی را میتوان بر اساس ترکیباتشان در ردههایی طبقهبندی نمود:
سنگی: سیاراتی که شبیه به زمین هستند و بدنه آنها عمدتاً از سنگ تشکیل شدهاست: تیر، ناهید، زمین و بهرام. تیر با ۰.۰۵۵ جرم زمین کوچکترین سیاره سنگی و زمین بزرگترین سیاره سنگی منظومه شمسی هستند.
غولهای گازی : سیاراتی که عمدتا از مواد گازی تشکیل شدهاند و بسیار سنگینتر از سیارت سنگی هستند: مشتری، کیوان، اورانوس، نپتون. مشتری با ۳۱۸ برابر جرم زمین بزرگترین سیاره نظومه شمسی است در حالیکه کیوان یک سوم مشتری و ۹۵ برابر جرم زمین، جرم دارد.
غولهای یخی، شامل اورانوس و نپتون زیرردهای از غولهای گازی است که وجه تمایز آنها با غولهای گازی دیگر، جرم به مراتب کمتر آنها (تنها ۱۴ تا ۱۷ برابر جرم زمین)، خالی بودن اتمسفرشان از هلیم و هیدروژن و مقادیر به مراتب بیشتر سنگ و یخ در آنهاست.
ویژگیهای سیارهها
سیارات فرا خورشیدی
به سیاراتی که بیرون از منظومه شمسی قرار دارند، برون سیاره یا سیاره فراخورشیدی گفته میشود. نزدیک به ۱۸۰۰ نمونه از چنین سیاراتی کشف شدهاند (تا ناریخ ۱۰ مه ۲۰۱۴ تعداد ۱۷۸۶ سیاره در ۱۱۰۶ سامانه سیارهای شامل ۴۶۰ سامانه چندسیارای) در اوایل سال ۱۹۹۲، اخترشناسان، الکساندر والشتان و دیل فریل دو سیاره را در مدار تپاختر پیاسآر بی۱۲۵۷+۱۲ کشف نمودند. این کشف تایید شد و به طور عمومی به عنوان نخستین کشف رسمی سیارات فراخورشیدی محسوب میشود. گمان میرود که دو سیاره این تپاختر، یا در دور دوم پیدایش سیارات، از بقایای نامعمول ابرنواختری هستند که این تپاختر را بهوجود آوردهاست ویا اینکه بقایای هستههای سنگی غولهای گازی هستند که از ابرنواختر جان سالم بهدربرده و سپس به مدارهای کنونیشان واپاشی شدهاند
نخستین سیاره فراخورشیدی کشف شده پیرامون یک ستاره معمولی رشته اصلی در ۶ اکتبر ۱۹۹۵ رخ داد، زمانی که دیدیه کیلوز و میشل مایر از دانشگاه ژنو کشف یک سیار را در اطراف ۵۱ پگاسوس اعلام نمودند. از آن زمان تا مأموریت کپلر بیشتر سیارات فراخورشیدی شناختهشده غولهای گازی بودند که جرمشان قابل مقایسه با مشتری و یا بزرگتر بود، زیرا به آسانی آشکارسازی میشدند، اما کاتالوگ کپلر بیشتر شامل سیاراتی در اندازه نپتون و یا کوچکتر تا اندازههای کوچکتر از تیر، است.
گونههایی از سیارات هستند که در منظومه شمسی وجود ندارند: ابرزمینها و مینینپتونها که میتوانند مانند زمین سنگی باشند و یا مانند نپتون مخلوطی از متغیرها و گازها باشند. (یکی از مرزهای ممکن جداکننده ین دو نوع سیارات، شعاع ۱.۷۵ برابر شعاع زمین است) گونههایی از سیارات به نام مشتری داغ وجود دارند که مدارشان بسیار نزدیک به ستارهشان است و ممکن است تبخیر شوند و سیاره درونزمینی (به انگلیسی: Chthonian planet) تشکیل دهند که در واقع از هستههای باقیمانده تشکیل شدهاست. یکی دیگر از گونههای ممکن سیارات، سیاره کربنی است که در سامانههایی با درصد کربن بیشتر از منظومه شمسی بوجود میآیند.
تا سال ۲۰۱۲، طبق تحلیل دادههای ریزهمگرایی گرانشی، تخمین زدهشدهاست که به ازای هر ستاره در کهکشان راه شیری، ۱.۶ سیاره وجود دارد. در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ تیم تلسکوپ فضایی کپلر کشف نخستین سیارات زمینسان فراخورشیدی با نامهای کپلر-۲۰ای و کپلر-۲۰اف را که به دوره ستارهای خورشیدسان به نام کپلر-۲۰ میگردند را اعلام نمود.
تقریبا یکی از هر پنج سیاره خورشیدسان یک سیاره زمینسان در منطقه قابل سکونت خود دارند، نزدیکترین آنها در حدود ۱۲ سال نوری از زمین فاصله دارد. فراوانی رخداد این سیارههای سنگی یکی از متغیرها در معادله دریک است که تعداد تمدنهای هوشمند قادر به ارتباط در کهکشان راه شیری را تخمین میزند.
برونسیارههای(سیارههای فراخورشیدی) وجود دارند که از هر سیارهای در منظومه شمسی به ستاره مربوطه خود نزدیکتر یا از آن دورتر هستند، تیر نزدیکترین سیاره به خورشید است که در حدود ۰.۴ واحد نجومی (AU) از خورشید فاصله دارد و مدارش را طی ۸۸ روز بهطور کامل میپیماید، اما کوتاهترین مدارهای شناخته شده برای برونسیارهها مانند کپلر-۷۰بی ، پیمودنشان تنها چند ساعت طول میکشد. ۵ تا از سیارههای منظومه کپلر-۱۱، مدارهایی کوتاهتر از تیر دارند. نپتون ۳۰ واحد نجومی با خورشید فاصله دارد و پیمودن مدارش ۱۶۵ سال بهطول میانجامد، اما برونسیارههایی هستند که چند صد واحد نجومی با ستاره خود فاصله دارند و پیمودن کامل مدارشان بیش از ۱۰۰۰ سال طول میکشد، مانند ۱آرایکساس جی۱۶۰۹۲۹.۱−۲۱۰۵۲۴.
چند تلسکوپ فضایی مورد انتظار بعدی برای مطالعه سیارات برون خورشیدی عبارتند از : گایا(Gaia) که در دسامبر ۲۰۱۳ پرتاب شد، چئوپس(CHEOPS) در ۲۰۱۷، تس(TESS) در ۲۰۱۷ و تلسکوپ فضایی جیمز وب در ۲۰۱۸
اجسام سیاره-جرم
جسم سیاره-جرم (به انگلیسی: Planetary-mass object (PMO)) و یا جسم سیارهای و یا سیارهنما، شیئی آسمانی است که جرم آن در محدوده تعریفشده برای سیاره قرار میگیرد، جرم ان در حدی بزرگ هست که تعادل هیدرواستاتیکی برسد(بر اثر گرانش خود گرد شود) اما به اندازهای نیست که مانند یک ستاره بتواند از طریق همجوشی تولید انرژی کند. طبق تعریف تمام سیارات جسم سیاره-جرم هستند، اما این واژه بیشتر به اجسامی اشاره دارد که ویژگیهای معمول مورد انتظار در مورد یک سیاره را ندارند. این اجسام شامل سیارههای کوتوله، قمرهای بزرگتر، سیارهنماهای غوطهور آزاد، که یا از منظومهای به بیرون پرتاب شده و یا اینکه به جای برافزایش، از طریق فروریزی ابر بوجود آمدهاند.(گاهی به آنها کوتوله قهوهای گفته میشود)
سیارههای سرگردان
چندین شبیهسازیهای رایانهای از شکلگیری و تکامل ستارگان و سیارات چنین پیشنهاد میکنند که برخی از اجسام سیارهجرم ممکن است به فضای میانستارهای پرتاب شوند. برخی از دانشمندان معتقدند که چنین اجسامی را باید سیاره دانست در حالکه برخی دیگر بر این باورند که باید این اجسام را کوتوله قهوهای کمجرم نامید.
کوتولههای نیمهقهوهای
ستارگان در نتیجه رمبش گرانشی ابرهای گاز پدید می آیند، اما اجسام کوچکتری نیز ممکن است بر اثر رمبش ابر به وجود آید. گاهی اجسام سیارهجرمی را که از این روش بهوجود میآیند کوتوله نیمهقهوهای مینامند. کوتوله نیمهقهوهای ممکن است مانند چا ۱۱۰۹۱۳-۷۷۳۴۴۴ در غوطهوری آزاد باشد و یا مانند ۲مس جی۰۴۴۱۴۴۸۹+۲۳۰۱۵۱۳ در مدار جسم بزرگتری باشند.
برای مدت کوتاهی در ۲۰۰۶، اخترشناسان گمان میکردند که یک منظومه دوتایی از این اجسام به نام اُف ۱۶۲۲۲۵-۲۴۰۵۱۵ را یافتهاند اما تحلیلهای جدیدتر نشان داده که جرم این اجسام بیشتر از ۱۳ برابر جرم مشتری است و در نتیجه یک جفت کوتوله قهوهای هستند.
ستارگان پیشین
در منظومههای ستارگان دوتایی نزدیک به هم، یکی از ستارگان ممکن است جرم خود را به ستاره بزگتر بدهد و از جرم آن کاسته شود تا به حد اجسام سیارهجرم برسد. نمونهای از این اجسام به دور تپاختر پیاسآر جی۱۷۱۹-۱۴۳۸ میگردد.
سیارههای قمری و سیارههای کمربندی
برخی از قمرهای بزرگ هماندازه و یا حتی بزرگتر از تیر هستند. به عنوان نمونه میتوان به قمرهای گالیلهای مشتری و قمر تیتان اشساره نمود. آلن استرن براین نظر است که مکان نباید اهمیت داشتهباشد و تنها ویژگیهای ژئوفیزیکی باید در تعریف سیاره مهم باشند. او واژه سیاره قمری را برای اقمار با جرم در حد سیاره، پیشنهاد می کند. همچنین بنا بر نظر وی سیارههای کوتوله موجود در کمربند کویپر و کمربند سیارکی نیز می بایست سیاره محسوب گرددند.
ویژگیها
اگرچه هر سسیارهای ویژگیهای فیزیکی منحصر به فردی دارد اما شماری از مشترکات گسترده نیز در بین آنها وجود دارد. برخی از این ویژگیها مانن حلقههای سیارهای و یا قمرهای طبیعی، تاکنون تنها در میان سیارات منظومه شمسی مشاهده شدهاست در حالیکه سایر ویژگیها به طور عمومی در سیارات فراخورشیدی نیز مشاهده میشوند.
ویژگیهای پویا
مدار
طبق تعاریف کنونی همه سیارات باید به دور ستارگان بگردند؛ بنابراین سیارات سرگردان را شامل نمیشوند. در منظومه شمسی تمام سیارات به دور خورشید در همان جهت چرخش خود خورشید(اگر از بالای قطب شمال خورشید نگاه کنیم جهت پادساعتگرد خواهد بود) میگردند. حداقل یک سیاره فراخورشیدی شناختهشده به نام وسپ-۱۷بی در جهت عکس چرخش ستاره خود به دور آن میگردد. دوره یکبار گردش سیاره در مدارش را تناوب مداری یا سال آن سیاره نام دارد. سال یک سیاره به فاصله آن از ستارهاش بستگی دارد، هرچه سیاره از ستارهاش دورتر باشد، هم مدارش بزرگتر میشود و فاصله بیشتری میپیماید و هم اینکه به دلیل کمتر شدن اثر گرانش، سرعت آن نیز کاهش مییابد. از آنجا که مدار هیچ سیارهای دایره کامل نیست، فاصله سیاره با ستارهاش در طول سال سیاره متغیر است. نزدیکترین نقطه مدار سیاره به ستارهاش حضیض (در منظومه شمسی، حضیض خورشیدی) و دورترین فاصله سیاره از ستارهاش اوج (در منظومه شمسی، اوج خورشیدی) نامیده میشود. چنان که سیاره به به حضیض خود نزدیک میشود، سرعت آن افزایش مییابد زیرا انرژی پتانسیل گرانشی به جنبشی تبدیل میشود، همانطور که یک جسم در سقوط آزاد با نزدیک شدن به زمین سرعتش افزایش مییابد. وقتی که سیاره به اوج خود نزدیک میشود سرعت آن کاهش مییابد، دقیقا به همان دلیل که جسمی که به بالا پرتاب میشود سرعتش با نزدیک شدن به نقطه اوج مسیرش کاهش مییابد.
مدار هر سیارهای را با شماری از عناصر مشخص میشود:
خروج از مرکز مداری مشخص کننده این است که مدار سیاره چقدر کشیدهشدهاست. سیارات با خروج از مرکز مداری کوچکتر مدار گردتری دارند و سیارات با خروج از مرکز مداری بیشتر، شکل بیضیتری دارند. سیارات منظومه شمسی، خروج از مرکز مداری کمی دارند و به همین دلیل تقریباً گرد هستند. دنبالهدارها و اجسام کمربند کویپر و همچنین چندین سیاره فراخورشیدی، خروج از مرکز مداری بالا و درنتیجه مدارهای بسیار بیضوی دارند.
نیمقطر بزرگ عبارت است از فاصله سیاره با مرکز طولانیترین قطر مدار بیضویاش (شکل را ببینید). این نقطه با نقطه اوج یکی نیست زیرا ستاره هیچ سیارهای دقیقاً در مرکز مدارش قرار نمیگیرد.
انحراف مداری به ما میگوید که مدار سیاره به چه میزان بالا یا پایین یک صفحه مرجع مشخص قرار میگیرد. در منظومه شمسی، صفحه مرجع صفحه مدار زمین است که دایرةالبروج خوانده میشود. برای سیارات فراخورشیدی، این صفحه که به نام صفحه آسمان شناخته میشود صفحه خط دید ناظر روی زمین است.
هشت سییاره منظومه شمسی همگی مدارشان در صفحهای بسیار نزدیک به دایرةالبروج قرار میگیرد. دنبال دارها و اجسام روی کمربند کویپر مانند پلوتون زاویه بسیار بیشتری باآن دارند. نقاطی را که در آن سیاره صفحه مرجع را قطع میکند، گرههای مداری صعودی و نزولی مینامند. طول گره صعودی زاویه میان نقطه با طول جغرافیای صفر روی صفحه مرجع و نقطه گره صعودی مدار سیاره است. شناسه حضیض، زاویه بین گره صعودی مدار یک سیاره و نزدیکترین نقطه آن به ستاره است.
انحراف محوری
سیارات همچنین درجات مختلفی از انحراف محوری دارند؛ یعنی نسبت به صفحه مرجع استوای ستاره خود، زاویه دارند. این موضوع سبب میشود که میزان نور دریافت شده توسط هر نیمکره در طول سال سیاره تغییر کند. وقتی که نیمکره شمالی به بیرون متمایل است، نیمکره جنوبی به درون متمایل است و بالعکس. از این رو هر سیارهای دارای پدیده فصل خواهد بود؛ یعنی تغییرات آبوهوا در طول سال سیاره. زمانهایی را که که در آن هر نیمکرهای بیشترین و کمترین فاصله را با ستاره دارد، انقلابین میگویند. هر سیارهای دو تا از این نقاط در مدار خود دارد؛ وفتی یک نیمکره در انقلاب تابستانی خود است و روزهایش طولانیترند، نیمکره دیگر در انقلاب زمستانی خود است و روزهایش کوتاهترند. مقادیر متغیر نور و گرمای دریافت شده توسط هر نیمکره در طول سال تغییرات سالانهای در الگوهای آب و هوایی برای هر نیمکره ایجاد میکند. انحراف محوری مشتری بسیار اندک است و در نتیجه تغییرات فصلی آن کم است؛ از سوی دیگر، انحراف محوری اورانوس آنقدر زیاد است که تقریبا به یک طرف خوابیده است. این بدان معنیاست که هر نیمکره آن در حول و حوش انقلابینش، یا کاملا در نور است یا کاملا در تاریکی. در میان سیارات فراخورشیدی مقادیر انحراف محوری با قطعیت دانسته شده نیست اگرچه گمان می رود که میزان انحراف محوری مشتریهای داغ به دلیل نزدیکیشان به ستاره، ناچیز و یا صفر است.
چرخش
سیارات به دور محورهای نامرئی که از مرکزشان میگذرد میچرخند. دوره چرخش یک سیاره، روز نام دارد. بیشتر سیارات در منظومه شمسی در همان جهتی که به دور خورشید می گردند، به دور خویش میچرخند، که اگر از بالای قطب شمال خورشید بنگریم این چرخش پادساعتگرد خواهد بود. ناهید و اورانوس استثناهایی هستند که در جهت ساعتگرد میچرخند، هرچند که انحراف محوری بسیار زیاد اورانوس سبب تفاوت نظر در تعیین قطب شمال و جنوب آن و اینکه آیا چرخش آن ساعتگرد و یا پادساعتگرد است وجود دارد، هر چند جدای از اینکه کدام قطب شمال باشد، اورانوس نسبت به مدارش، حرکت چرخشی بازگشتی دارد.
چرخش سیاره ممکن است بر اثر عوامل مختلفی در حین شکلگیری بهوجود آمده باشد. از برآیند تکانههای زاویهای تکههای ماده برافزودهشده ممکن است تکانه زاویهای خالصی در کل سیاره بوجود آید. برافزایش گاز توسط غولهای گازی نیز میتواند عاملی برای تکانه زاویهای باشد و سرانجام در مراحل پایانی پیدایش سیاره، یک فرایند تصادفی برافزایش پیشسیارهای میتواند باعث تغییر تصادفی محور چرخش سیاره شود. طول روز در سیارههای مختلف بسیار متفاوت است. چرخش ناهید ۲۴۳ روز طول میکشد و غولهای گازی تنها چند ساعت. دوره چرخش سیارات فراخورشیدی دانسته نیست. هرچند که نزدیکی مشتریهای داغ به ستارهشان بدین معنی است که این سیارات در قفل مدی (به انگلیسی: tidal lock) هستند (مدارهایشان با چرخششان هماهنگ است) و این یعنی اینکه آنها همواره یک سمتشان به سمت ستارهشان است، یعنی یک سمتشان همیشه روز و سمت دیگر همیشه شب است.
پاکسازی مدار
ویژگی پویای تعریفکننده سیاره این است که باید همسایگیاش را پاکسازی کردهباشد. سیارهای که همسایگیاش را پاکسازی کردهباشد آنقدر جرم انباشته که همه سیارات خرد در مدارش را جمعآوری یا جارو کند. در واقع، سیاره به تنهایی به دور ستاره میگردد و مدارش را بامجموعهای از اشیا هماندازه خودش به اشتراک نمیگذارد. این ویژگی در تعریف سال ۲۰۰۶ اتحادیه بینالمللی اخترشناسی(IAU) از سیاره، الزامی شد. افزودن این معیار سبب میشود که اجسامی همچون پلوتون، اریس و سرس سیاره کامل محسوب نشوند و در رده سیارههای کوتوله طبقهبندی شوند. اگرچه تا امروز عملا این معیار تنها در مورد سیارات منظومه شمسی بکار رفتهاست و شماری از منظومههای فراخورشیدی جوان پیدا شدهاند که شواهد حاکی است که پاکسازی مداری در قرصهای پیرا ستارهای(Circumstellar Disks) صورت میگیرد.
ویژگیهای فیزیکی
جرم
ویژگی فیزیکی تعریف کننده یک سیاره این است که باید آنقدر جرم داشته باشد که نیروی گرانشاش به اندازهای قوی باشد که بر نیروهای الکترومغناطیسی که ساختار فیزیکیاش را پیوند میدهند غلبه کرده و به حالت تعادل هیدرواستاتیکی برسد. این در عمل بدین معنی است که تمام سیارات کروی یا کرویمانند هستند. تا حد خاصی از جرم، یک جسم ممکن است که شکلی بیقاعده داشته باشد اما در جرمهای فراتر از این حد که به ساختار شیمیایی جسم بستگی دارد، گرانش جسم را به سمت مرکز جرم خود می کشد تا جسم در نهایت به کرهای فروریزد.
ویژگی اصلی جداکننده ستارهها و سیارات نیز جرم است. حد بالای جرم برای سیاره بودن، برای اجسامی با فراوانی ایزوتوپی شبیه خورشید، تقریبا ۱۳ برابر جرم مشتری است. فراتر از آن جسم شرایط مناسب برای همجوشی هستهای را پیدا میکند. به جز خورشید، جسم دیگری با چنین جرمی در منظومه شمسی وجود ندارد، اما سیارات فراخورشیدی با این اندازه وجود دارند. حد جرمی ۱۳ برابر مشتری مورد توافق جهانی قرار نگرفته و دانشنامه سیارههای فراخورشیدی اجسامی با جرمهای تا ۲۰ برابر مشتری معرفی میکند، و مرورگر دادههای برون سیارهها شامل اجسامی با ۲۴ برابر جرم مشتری است.
کوچکترین سیاره شناختهشده پیاسآر بی۱۲۵۷+۱۲ای است که یکی از نخستین سیارات فراخورشیدی کشفشده در سال ۱۹۹۲ در مدار یک تپاختر بود. جرم آن تقریبا نصف جرم سیاره تیر است. کوچکترین سیارهای که به دور یک ستاره معمولی رشته اصلی به غیر از خورشید میگردد کپلر-۳۷بی که جرم (و شعاع) آن اندکی از ماه بیشتر است.
ناهمگنی درونی
هر سیارهای در هنگام پیدایش در حال شاره است؛ در آغاز شکلگیری مواد چگالتر و سنگینتر به مرکز سیاره فرو رفته و مواد سبکتر را نزدیک به سطح سیاره رها میکنند. بنابراین هر سیارهای ساختار داخلی ناهمگنی متشکل از یک هسته سیارهای چگال که با گوشتهای (جبه) پوشیدهشده که یا شاره است و یا شاره بودهاست. سیارات سنگی در پوستههای سختی پوشیدهشدهاند، اما در غولهای گازی، گوشته به سادگی در لایههای ابر بالایی حل میشود. سیارات سنگی هستههایی از عناصری مانند آهن و نیکل، و گوشتههایی متشکل از سیلیکاتها دارند. این باور وجود دارد که مشتری و کیوان هستههای سنگی و فلزی دارند که در گوشتههایی از هیدروژن فلزی پیچیدهشدهاند. اورانوس و نپتون که کوچکتر هستند هستههای سنگی پوشیده از گوشتههای آب، آمونیاک، متان و سایر یخها دارند. کنش شاره در درون هسته این سیارات یک ژئودینامو ایجاد میکند که باعث تولید یک میدان مغناطیسی میشود.
اتمسفر
تمام سیارات منظومه شمسی به غیر از تیر اتمسفر دارند زیرا گرانش آنها به اندازه کافی قوی هست که گازها را نزدیک سطح خود نگه دارد. غولهای گازی به اندازهای پر جرم هستند که بتوانند مقادیر عظیمی از گازهای سبک هیدروژن و هلیم را نزدیک خود نگه دارند، در حالیکه سیارات کوچکتر این گازها را از دست میدهند. ترکیب اتمسفر زمین از سیارات دیگر متفاوت است، زیرا فرایندهای مختلف حیات که بر روی زمین جاری است باعث پیدایش اکسیژن مولکولی میشود.
اتمسفر سیارات تحت تاثیر تغییرات تابش خورشیدی و یا انرژی درونی قرار میگیرند که منجر به شکلگیری منطقههای کمفشار پویا مانند توفندها (روی زمین)، طوفانهای شن تمام سیارهای (روی بهرام)، یک طوفان واچرخندی به وسعت کل زمین روی مشتری (به نام لکه سرخ بزرگ) و سوراخهایی در اتمسفر (روی نپتون) میگردد. حداقل یک سیاره فراخورشیدی اچدی ۱۸۹۷۳۳ بی وجود دارد که ادعا میشود سامانه آبوهوایی شبیه به لکه سرخ قرمز با وسعت دوبرابر آن را داراست.
مشتریهای داغ به دلیلی نزدیکی بیش از حد به ستارههای میزبانشان اتمسفر خود را مانند دم دنبالهدارها بر اثر تابش ستارهای از دست میدهند. در این دسته از سیارات ممکن است آنقدر اختلاف دما بین سمت روز و سمت شب خود داشته باشند که بادهای سوپرسونیک ایجاد کنند، اما اختلاف دمای سمت روز و شب اچدی ۱۸۹۷۳۳ بی، کم است و نشان میدهد که اتمسفر به روش موثری انرژی را در سیاره توزیع مجدد مینماید.
مگنتوسفر
یکی از ویژگیهای بسیار پراهمیت سیارهها گشتاورهای مغناطیسی ذاتی آنهاست که باعث پیدایش مگنتوسفر میشود. وجود یک میدان مغناطیسی نشاندهنده آن است که سیاره هنوز از نظر ژئولوژیکی زنده است. به عبارت دیگر، سیارات مغناطیسی جریانی از مواد رسانای الکتریکی در درون خود دارند که میدان مغناطیسی آنها را بوجود میآورد. این میدانها تاثیر زیادی روی برهمکنش میان سیاره و بادهای خورشیدی میگذارند. یک سیاره مغناطیسی حفرهای در باد خورشیدی در اطراف خود ایجاد میکند که مگنتوسفر نامیده میشود و باد خورشیدی نمیتواند به آن نفوذ کند. مگنتوسفر ممکن است از خود سیاره بسیار بزرگتر باشد. در مقابل، سیارات غیرمغناطیسی تنها مگنتوسفرهای کوچکی دارند که از برهمکنش یونوسفر با باد خورشیدی القا میشود و نمیتواند عملا سیاره را محافظت کند.
از هشت سیاره منظومه شمسی تنها ناهید و بهرام میدان مغناطیسی ندارند. علاوه بر این ماه مشتری، گانمید نیز دارای میدان مغناطیسی است. از میان سیارات مغناطیسی میدان مغناطیسی تیر از همه کوچکتر است و به زحمت قادر به دفع بادهای خورشیدی خواهد بود. میدان مغناطیسی گانمید چندیدن برابر بزرگتر است و مشتری قویترین میدان مغناطیسی را در منظومه شمسی دارد(به حدی قوی است که جان فضانوردان آتی که به ماموریتهای انسانی روی قمرهایش میروند را به خطر میاندازد). قدرت مغناطیسی سایر غولهای گازی کم و بیش مانند زمین است، اما گشتاورهای مغناطیسی آنها کاملا بزرگتر است. میدانهای مغناطیسی اورانوس و نپتون اندکی از محور چرخش آنهامنحرف شده و از مرکز آنها خارج شدهاست.
در سال ۲۰۰۴، تیمی از اخترشناسان در هاوایی یک سیاره فراخورشیدی در اطراف اچدی ۱۷۹۹۴۹ مشاهده نمودند که به نظر میرسید لکهی روی سطح ستارهاش ایجاد نموده است. تیم این فرضیه را مطرح نمود که مگنتوسفر سیاره انرژی را به سطح ستاره منتقل مینمود و دمای داغ ۷۷۶۰ درجهای آن را ۴۰۰ درجه افزایش دادهاست.
ویژگیهای ثانویه
چندین سیاره و سیاره کوتوله در منظومه شمسی (مانند نپتون و پلوتون) تناوبهای مداریشان در رزونانس با یکدیگر و یا با اجسام کوچکتر هستند. همه به جز تیر و ناهید قمرهای طبیعی دارند. زمین یکی دارد، بهرام دو قمر دارد و غولهای گازی چندین قمر رارند. بسیاری از قمرهای غولهای گازی ویژگیهایی شبیه به سیارههای سنگی و سیارات کوتوله دارند و برخی از آنها برای امکان حیات احتمالی (بویژه اروپا) مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
چهار غول گازی همچنین چهار حلقه سیارهای با اندازه و پیچیدگیهای مختلف به دورشان میگردد، این حلقهها بیشتر از غبار و مواد ذرهای تشکیل شدهاند اما ممکن است حاوی ماهکهای ریزی باشند که گرانششان ساختار آنها را شکل میدهد و نگاه میدارد. اگرچه منشا حلقههای سیارهای به درستی شناختهشده نیست اما گمان میرود که نتیجه قمرهای طبیعی باشند که زیر حد روش (Roche Limit) سیارهشان قرار میگیرند و توسط نیروی کشندی از هم گسیخته می شوند.
هیچ ویژگی ثانویهای در مورد سیارات فراخورشیدی مشاهده نشدهاست. هرچند که کوتوله نیمهقهوهای چا ۱۱۰۹۱۳-۷۷۳۴۴۴ که به عنوان سیاره سرگردان توصیف شدهاست، به نظر میرسد که در یک قرص پیش سیارهای به دور آن میگردد.
کهکشان
کهکشانها سامانههایی بزرگ و با اندازه و مرزی مشخّص هستند که از ستاره ها، بقایای ستارهنماها (شبه ستارهها)، ماده تاریک، گازها و گرد غبارهای میان ستارهای که با نیروهای گرانشی به گرد هم آمدهاند، تشکیل یافتهاند. کوچکترین کهکشانها دارای پهنایی برابر با چند صد سال نوری، شامل نزدیک به ۱۰ میلیون ستاره هستند. بزرگترین کهکشانها تا ۳ میلیون سال نوری پهنا دارند و شامل بیش از ۱۰۰۰۰۰ میلیارد ستاره هستند. ماده تاریک در اخترشناسی و کیهانشناسی، ماده ای فرضیاست که چون از خود شید(نور) (امواج الکترومغناطیسی) گسیل یا بازتاب نمیکند، نمیتوان آن را مستقیماً دید اما از اثرات گرانشی موجود بر روی اجسام مرئی، همانند ستارهها و کهکشانها، میتوان به وجود آن پی برد. درک و تجسم ماده تاریک آسان نیست اما در دانش ستاره شناسی حائز اهمیت است.
بزرگی، ویژگیها، ریخت شناسی، دسته بندی
نام کهکشان به انگلیسی: Galaxy برگرفته شده از ریشه یونانی آن Galaxias به معنی شیری است و کهکشان راه شیری به انگلیسی: Milky Way galaxy ریشه این نام میباشد. کهکشانها از دید بزرگی و شمار ستارهها دارای طیف گستردهای هستند، کهکشانهای کوتوله در نزدیک ۱۰ میلیون ستاره و کهکشانهای غول آسا تا سقف ۱۰۰ تریلیون ستاره دارند، کلیه ستارگان یک کهکشان در مدار خود، به دور مرکز تراکم کهکشان میگردند. کهکشانها ممکن است از جندین سامانه ستارهای، خوشههای ستارهای و ابرهای میان ستارهای جورواجور تشکیل شده باشند. خورشید یکی از ستارگان کهکشان راه شیری است؛ منظومه شمسی یا سامانه خورشیدی دربرگیرندهٔ زمین و همه اجزاء آن است که همگی در مدارشان به گردخورشید میچرخند. اشکال کهکشانها بر پایه شیوهای دسته بندی میشود که برپایه شیوه دسته بندی ستاره شناس آمریکایی، ادوین هابل (۱۸۸۹-۱۹۵۳)، شکل یافتهاست. درباره فراگشت(تکامل) کهکشانها دادههای استوار کمی در دست است. تنها داده مورد اطمینان این است که کهکشانها میلیاردها سال پیش به گونهٔ تودهای از ابرهای گازی و غباری بوجود آمدند. از دید تاریخی و پیشینه، کهکشانها با توجه به شکل ظاهریشان دسته بندی شدهاند که بیشتر این کار با بررسی ظاهر و ریخت شناسی آنها انجام گردیدهاست. شکل متعارف کهکشانها بیضی شکل است که برش مقطع پهنایی آنها همانند یک بیضی نورانی است. کهکشانهای مارپیچی دارای سطح مقطعی شبیه یک صفحه گرد هستند که این صفحات توسط بازوهای پر گرد وغبار در کنار هم قرار گرفتهاند. گروهی دیگر از کهکشانها اشکال ناهمگون و غیر معمول دارند که به کهکشانهای بی قاعده معروف هستند. دانش انتظام شکلی آنها بیشتر ناشی از کشش گرانشی کهکشانهایی است که در همسایگی آنها جای دارند. این چنین کنش و واکنشهایی که میان کهکشانهای مجاور رخ میدهد، ممکن است درپایان به درهم آمیختگی آنها بیانجامد و به صورت ضمنی، به طور قابل ملاحظهای باعث افزایش تشکیل و صف آرایی مجموعه ستارگانی گردد که کهکشانهای ستاره پاش نامیده میشوند. همچنین میتوان کهکشانهای ستاره پاش را که عاری از یک ساختار منسجم اند، به کهکشانهای بی قاعده نیز نسبت داد. بیشتر از ۱۷۰ میلیارد کهکشان در کائناتی که توسط بشر قابل مشاهدهاست، وجود دارد. اکثر کهکشانها قطری بین ۱۰۰۰ تا ۱۰۰،۰۰۰ پارسک دارند (هر پارسک معادل ۳۱ تریلیون کیلومتر میباشد). کهکشانها بیشتر با فاصله میلیونها پارسک و حتی مگاپارسک از یکدیگر جدا افتادهاند. فضای بین کهکشانها با گاز پر شدهاست البته با چگالی کمتر از یک اتم در متر مکعب! درصد بالایی از کهکشانها به صورت سلسله مراتبی از ستارهها مرتبط هستند و به ظاهری خوشه شکل سازماندهی شدهاند و سرانجام خوشههای ستارهای غول آسا را تشکیل میدهند. این ساختارهای غول آسا بیشتر به غالب صفحات و رشتههایی قرار گرفتهاند که پیرامون آنها را خلاء لایتناهی پوشاندهاست. درک این موضوع که ماده تاریک ۹۰ درصد جرم اکثر کهکشانها را تشکیل میدهند، آسان نیست. نتایج و دادههای دیداری بیانگر این موضوع است که سیاهچالههای ابرغول و فرابزرگ ممکن است در میانه بیشتر (نه همه) کهکشانها وجود داشته باند، این سیاهچالههای بزرگ و پر رمز و راز دلایل بنیادین و آغازین واکنشهای فعال در هسته برخی کهکشانها هستند. ستاره شناسان بر این باورند دست کم یک سیاهچاله در میان مرکز کهکشان راه شیری جاخوش کرده باشد.
گونههای کهکشان از دید ریخت شناسی
کهکشان نامنظم
کهکشانهای ناهمگون یا بی قائده هیچ شکل یا ساختار سامانمندی ندارند، آنها دارای جرم بیشتری از کهکشانهای دیگر هستند و بیشتر ستارههای موجود در آنها دارای طول عمر کم و درخشان میباشند. با وجود اینکه بسیاری از کهکشانهای ناهمگون در بر گیرنده نواحی تابان گازی هستند که ستارهها در آنها ساخته میشوند، بیشتر گاز میان ستاره ای کهکشانها بایستی فشرده شوند تا ستارههای تازهای بسازند. نزدیک به پنج درصد از هزار کهکشان درخشان را کهکشانهای نهمگون تشکیل میدهند. این در حالی است که یک چهارم کهکشانهای شناخته شده نیز کهکشانهای ناهمگون هستند.
کهکشان مار پیچی
کهکشانهای مارپیچی دارای بازوهایی هستند که شکلی مارپیچی در پیرامون بر آمدگی میانهای یا هسته، قرصی ایجاد میکنند که چرخش هسته با چرخش بازوهای آن همراه میشود. جوانترین ستارههای کهکشانهای مارپیچی در بازوهای کم توده یافت میشوند و ستارههای کهن بیش تر در هسته فشرده جای دارند. کهنترین ستارهها در هالههای کروی پراکنده جای دارند و پیرامون قرص کهکشانی را فرا گرفتهاند. این بازوها همچنین دارای غبار و گاز فراوانی هستند که منجر به ساخته شدن ستارههای تازه میشود.
کهکشان مارپیچی میلهای
یک کهکشان مارپیچی میلهای دارای یک هسته برآمدگی میانهای کشیده شده و میلهای شکل است. همزمان با چرخش هسته این طور به نظر میرسد که در هر سوی هسته یک بازو نیز میچرخد. برخی ستاره شناسان بر این باورند که کهکشان راه شیری نیز یک کهکشان مارپیچی میلهای است. شکل کهکشانهای مارپیچی و کهکشانهای مارپیچی میلهای از کهکشانهای با برآمدگیهای میانهای بزرگ با بازوهای نه چندان به هم پیوسته تا کهکشاهای با برآمدگیهای مرکزی کوچک و بازوهای آزاد متغیر است. اگر چه کهکشانهای مارپیچی و مارپیچی میلهای پیش از این به عنوان دو گونه کهکشان جدا دسته بندی میشدند، ولی امروزه ستاره شناسان آنها را همانند میدانند.
کهکشان بیضوی
کهکشانهای بیضوی از دید شکل، از شکل بیضیگون (شبیه توپ راگبی) تا شکل کروی متغیر هستند و اشکالی میان این دو نیز یافت میشوند. به وارونهٔ کهکشانهای دیگر که نوری آبی از ستارههای فروزان و کم عمر منعکس میکنند، کهکشانهای بیضوی زرد رنگ دیده میشوند. علت این امر ایستادن ساخته شدن ستارهها در این کهکشانها میباشد که در نتیجه کمابیش همهنور آنها از ستارههای غول سرخ که دارای طول عمر زیادی هستند به دست میآید.
ریشه شناسی واژه کهکشان (Galaxy)
واژهٔ galaxy از galaktikos یا kyklos یا galaxias گرفته شدهاست و معنای آن «راه منحنی شکل شیری رنگ» است. این دگرگونی به دلیل ظاهر دیده شده کهکشان راه شیری در آسمان است. این ریشه شناسی واژه از یک افسانه کهن یونانی گرفته شدهاست، هنگامی که زئوس پسر نوزاد هرکول را که بوسیله یک بانوی فنا پذیر زاده شده بود در میان سینههای همسرش که هرا نام داشت، قرار داد تا او شیر خدایی را بنوشد و درپایان فنا ناپذیر شود، پس از اینکه هرا ازخواب بیدار میشود نوزادی را میبیند که در حال نوشیدن شیر است، زن نیز از ترس کودک را از سینه اش به دوردست پرت میکند و فواره ای از شیر به آسمان پاشیده میشود که سرانجام نوار شیری رنگ و درخشانی پدید میآید که ما امروزه به آن راه شیری میگوییم. در ادبیات واژه Galaxy با حرف G بزرگ تعبیر کهکشان راه شیری است، تا کهکشان ما را از میلیاردها کهکشان دیگر جدا کند. عبارت راه شیری (Milky Way) نخستین بار در مجموعه شعری بنام خانه شهرت در سال ۱۳۸۰ میلادی به دست یک شاعر انگلیسی به نام Chaucer به کار برده شد. هنگامی که ویلیام هرسچل مبادرت به فهرست کردن اجرام آسمانی کرد، او از عبارت ابر مارپیچی برای کهکشان ام-۳۱ بهره برد. این اجرام بعدها تحت عنوان «ممالک بی کران هزارگونه ستارگان» تعبیر شدند و زمانی فاصله نجومی و باورنکردنی این اجرام درخشان آسکار شد لقب «جزائر کائنات» به آنها داده شد. البته چون کائنات به همه جهان هستی (عالم) و همگی اجرامی که در آن جای دارند گفته میشود و همچنین همگی این کائنات شناخته نشدهاند، لذا عبارت «جزائر کائنات» به کهکشان تغییر نام داد.
کهکشان راه شیری
کهکشان راه شیری کهکشانی است که ما زمینیان در آن زندگی میکنیم. این کهکشان به شکل نوار درخشانی که آسمان را دور میزند و با استوای سماوی ۶۳ درجه زاویه میسازد. در شبهای تاریک بدون ماه با چشم غیر مسلح دیده میشود.
ضخامت این نوار که در حقیقت مقطع کهکشان از دید خورشید میباشد ناهمگون بوده و اندازه پهنای آن میان ۳ تا ۳۰ درجه متفاوت است. روشنایی و پهنای نوار کهکشان در سمت صورت فلکی قوس بیشتر میباشد و در شبهای تابستان بیشتر خودنمایی میکند دلیل این مسئله این است که میانه کهکشان راه شیری در این سمت جای دارد و زمانی که به صورت فلکی قوس نگاه میکنیم در واقع به قسمتهای درونی آن نگاه میکنیم که شمار ستارهها و سحابیهای آن بیشتر است. کهکشان راه شیری یک کهکشان مارپیچی با چند بازو میباشد. حتی با یک تلسکوپ کوچک میتوان میلیونها ستاره آن را دید که البته این ستارگان همه متعلق به بازوی جبار (یا بازوی محلی) هستند. ناهمگونیهایی که در کهکشان میبینیم ناشی از وجود ابرهای گازی و غباری تیره کننده (سحابی تاریک) هستند. کهکشان راه شیری به همراه دو کهکشان مارپیچی آندرومدا و کهکشان سه گوش و نزدیک به سی کهکشان کوتوله خوشه محلی کهکشانی را ساختهاند. کهکشانهای کوتوله بر گرد سه کهکشان بزرگ مجموعه در حال چرخش بوده ودر حقیقت اقمار این کهکشانها به شمار میآیند. خورشید به همراه سامانه خود در فاصله حدود ۲۴۰۰۰ تا ۲۸۰۰۰ سال نوری از میانه کهکشان جای دارد و هر ۲۵۰ میلیون سال یک بار گرد مرکز آن میچرخد. با بررسی ۲۸ ستاره که در نزدیکی میانه کهکشان جای دارند آشکار شده که سیاهچاله ای با جرم نزدیک به ۴ میلیون برابر جرم خورشید در آنجا جای دارد. با توجه به قانون سوم کپلر درباره دو جسمی که دور هم میچرخند که در آن بیان میشود جرم جسم بزرگتر (که در اینجا همان کهکشان راه شیری است) بر حسب جرم خورشید برابر است با حاصل تقسیم توان سوم اندازه مدار جسم کوچکتر (که در اینجا خورشید است) بر حسب واحد نجومی بر توان دوم دوره چرخشی آن بر حسب سال و با توجه به اینکه خورشید در فاصله حدود ۸۰۰۰ پارسکی از مرکز کهکشان قرار دارد و دوره چرخش آن به گرد مرکز کهکشان در حدود ۲۲۵ میلیون سال است، جرم کهکشان در حدود ۹۰ میلیارد برابر جرم خورشید بدست میآید. این شماره با متمرکز کردن جرم همه موادی از کهکشان که درون مدار خورشید جای دارند در مرکز کهکشان بدست آمدهاست. طبیعی است که مقداری از جرم کهکشان هم در بیرون از مدار خورشید قرار دارد. یعنی این شماره، جرم این مواد را نشان نمیدهد. برای اندازه گیری جرم همه کهکشان از اندازه گیری سرعت ستاره و گازهایی که در فواصل دوری از مرکز کهکشان قرار دارند بهره برده میشود. دانشمندان دریافتهاند که موثرترین راه اندازه گیری جرم کهکشان پژوهش در طول موجهای رادیویی است چرا که این امواج کمتر تحت تاثیر گازها و غبارهای درون کهکشانی هستند و با بررسی آنها میتوان به مشاهده مواد دورتری پرداخت. با این روش دانشمندان توانستهاند به نموداری از جرم موادی که در فواصل متفاوتی از مرکز کهکشان هستند دست پیدا کنند. این نمودار با نام نمودار چرخشی شناخته میشود. با کمک این نمودار آشکار شده که جرم کهکشان در بارهٔ ۱۵۰۰۰ پارسکی از میانه کهکشان نزدیک به ۲۰ میلیارد برابر جرم خورشید است. این گستره خوشههای کروی و بازوهای کهکشان را نیز در بر میگیرد. ممکن است گمان کنید برای اجرامی که فاصله آنها تا میانه کهکشان از این فاصله بیشتر باشد مطابق آنچه در سامسانه خورشیدی رخ میدهد شتاب آنها رو به کاهش باشد. بر پایه اندازه گیریها مشخص شده که اینطور نیست، یعنی سرعت این اجرام از آنچه که پیش بینی میشده بیشتر است بنابراین باید جرم بزرگتری در فواصل دورتری از ۱۵۰۰۰ پارسکی مرکز خورشید وجود داشته باشد. اکنون این جرم به وجود یک هاله تاریک (Dark halo) نسبت داده شدهاست.
بیشترین جرم کهکشان ناشی از همین هالهٔ تاریک است اما به راستی این هاله تاریک از چه مادهای تشکیل شده است؟ در نظر داشته باشید واژهٔ تاریک به این معنا نیست که در محدودهٔ دیدگانی طیف مشاهده نمیشوند بلکه این مواد در همهٔ بازهٔ طیفی (از گاما تا رادیویی) قابل کشف نیستند. تنها به دلیل اثرات گرانشی آنها است که به وجود آنها پی بردهایم. این مادهٔ تاریک نه از مولکولهای هیدروژن و نه از مواد ستارهای معمولی تشکیل شدهاست. سیاهچالههای با جرم ستارهای، اجرام ماکو(MACHO) که شامل کوتولههای قهوهای (ستارگانی که بدلیل جرم کم نتوانستهاند واکنشهای هستهای را شروع کنند)، کوتولههای سفید و کوتولههای سست و کم جرم سرخ میباشد از کاندیداهای مورد نظر میباشند. هم اکنون گزینه ذرات زیر اتمی نیز به فهرست مواد تشکیل دهنده ماده تاریک افزوده شدهاست. این ذرات باید دارای جرم بوده ولی برهم کنش بسیار ناچیزی با مواد معمولی داشته باشند. یک دسته از این مواد با نام ذرات جرم دار با برهمکنش سست شناخته میشوند. پیشینیان ما نیز هزاران سال پیش به وجود این نوار نقرهای رنگ در آسمان پی بردند. بسیاری از اقوام باستان بر این باور بودند که این نوار راهی است که در گذشتگان با گذر از آن به جهان دیگر مهاجرت میکنند. اقوامی دیگر باور داشتند که این نوار، پدیدهای خدایی است که شبها خود را محافظانه بر روی جامعه انسانی میگستراند. راه شیری یک مجموعه پهناور از بیش از ۲۰۰ میلیارد ستاره، سیاره، خوشه و گرد و غبار است. خورشید ما و سامانه خورشیدی نیز بخشی از این کهکشان اند. راه شیری یک کهکشان مارپیچی است، از دید هابل نوع آن اس-بی یا اس-سی و یکی از اعضا گروهی محلی، است که این گروه خود دربرگریرنده کهکشان راه شیری، ابرهای ماژلانی، آندرومدا و بسیاری دیگر از کهکشانهای کوچک است. رصدهای اخیر نشان میدهد که راه شیری، یک کهکشان مارپیچی برزگ با جرمی بیش از ۷۵۰ میلیارد برابر جرم سامانه خورشیدی (منظومه شمسی) و قطری نزدیک به ۱۰۰،۰۰۰ سال نوری میباشد. ستاره شناسان استرالیایی یک بازوی کیهانی اضافی را در کهکشان راه شیری کشف کردند که مانند یک مرز گازی ضخیم به دور این کهکشان بزرگ کشیده شدهاست. این ستاره شناسان امیدوارند که این یافتهها در نگارگری یک تصویر بهتر از کهکشان راه شیری که سیاره زمین نیز در آن جای دارد سودمند باشد. این مرز گازی شکل که ۶۵۰۰ سال نوری پهنا دارد نشان داد که ساختار کهکشان راه شیری همانند دیگر کهکشانها است. این کهکشانها دارای بازوهای مارپیچی گازی هستند که فراسوی بازوهای مارپیچی ستارهای میانهای گسترده شدهاند. به باور ستاره شناسان کهکشان راه شیری دارای ۴ بازوی متشکل از هیدروژن، گردوغبار و ستاره هاست که بیرون از مرکز آن میچرخند. این مرز گازی که تازگیها کشف شده ۶۰۰۰۰ سال نوری از میانه کهکشان راه شیری فاصله دارد. گاز در پیرامون این کهکشان وجود دارد؛ اما یک ساختار گازی در آن نقطه وجود ندارد. این مرز گازی در دوردستترین جای کهکشان جای دارد و واپسین چیزی است که پیش از ناپدید شدن کهکشان دیده میشود. این پژوهشگران درحال پژوهش روی گاز هیدروژن در صفحه یا دیسک کهکشان راه شیری بودند که با این بازوی اضافی مواجه شدند. به باور پژوهشگران این بازوی به تازگی کشف شده با یکی از بازوهای میانهای ستارهای کهکشان در پیوند است. دموکریتوس فیلسوف یونانی (زندگی ۳۷۰ تا ۴۵۰ قبل از میلاد) بر این باور بود که نوار درخشان و نام آشنای راه شیری، که در آسمان شب نمایان است، احتمالا از ستارگانی با فاصله بسیار فراوان ساخته شدهاست. ارسطو (زندگی ۳۲۲ تا ۳۸۴ قیل از میلاد) بر این باور بود که راه شیری به سبب احتراق و انفجار گازهای تصاعدی و آتشین گروه بیشماری از ستارگان غول آسا و نزدیک به یکدیگر ایجادشدهاست و همچنین این احتراق در بخش فراجو در ناحیهای از کیهان به همراه فعل و انفعالات سماوی رخ دادهاست. برای نخستین بار ابن هیثم ستاره شناس عرب (زندگی۹۶۵ تا ۱۰۳۷ میلادی) اختلاف منظر (دید گشت) راه شیری را اندازه گیری و مشاهده کرد.
کهکشان آندرومدا
کهکشان آندرومدا-M۳۱ بزرگترین کهکشان در گروه کهکشانهای محلی است و در فهرست چارلز مسیه M۳۱ نامگذاری شدهاست. این کهکشان در فاصله ۲٬۵۵۵٬۰۰۰ سال نوری جای دارد. گروه کهکشان محلی شاملM۳۱،M۳۲،M۳۳،M۱۱۰ و کهکشان راه شیری است. این جرم آسمانی با چشم غیرمسلح دیده میشود. برای نخستین بار به دست عبدالرحمن الصوفی به نام ابر کوچک (Little Cloud) شناخته شده بود، در حالی که چارلز مسیه آن را در ۱۳ آگوست سال ۱۷۶۴ در کاتالوگش به ثبت رسانید. تا زمان زیادی گمان میشد که آندرومدا نزدیکترین کهکشان به ماست، حتی ویلیام هرشل هم این لغزش را کرد. جرم این کهکشان نزدیک به ۳۰۰-۴۰۰ میلیارد برابر جرم خورشید است. نظریهها در مورد آندرومدا زمانی تغییر کرد که ادوین هابل، ستاره شناس پُرآوازه، با تلسکوپ ۱۰۰ اینچی ساخته شده در سال ۱۹۱۷ نزدیک لس انجلس توانست برای نخستین بار ستاره مشخصی را در بازوهای این کهکشان پیدا کند. این ستارهها مانند ستارههای فراوانی هستند که در کهکشان راه شیری میتوان پیدا کرد ولی آنها بسیار کم نور بودند. ادوین هابل همچنین سه ستارهٔ متغیر را پیدا کرد که یکی از آنها جزء متغیرهای قیفاووسی بود، متغیرهایی که تغییرات درخشندگی آنها قابل پیش بینی بود. این ستارگان و متغیرهای پیدا شده به دست ادوین هابل او را به این اندیشه وا داشت که این کهکشان نمیتواند یک خوشهٔ ستارهای در کهکشان ما باشد، بلکه این یک کهکشان بسیار دور از ما است.
کهکشانهای فعال و غیر عادی
از همه کهکشانها میزان آشکاری بازتابالکترومغناطیسی ساطع میشود. برخی کهکشانها، به گونهٔ غیر عادی، مقادیر فراوانی تابش دارند. این کهکشانها، کهکشانهای فعال نامیده میشوند. انرژی آنها از منبعی با جرم بسیار زیاد اما به هم فشرده که در میانه کهکشان فعال جای دارد تأمین میشود. انرژی بیش تر گونه اشعه ایکس، موج رادیویی و همچنین نور است و میزان انرژی آزاد شده به اندازهای زیاد است که نمیتوان تصور کرد ستارهها آنرا بوجود آورده باشند. ستاره شناسان بر این باورند که تنها جسمی که قادر است این مقدار انرژی را آزاد کند یک حفره سیاه فوق العاده پر جرم است. بنابر این، علت اینکه برخی کهکشانها از جمله کهکشان خودمان انرژی کمابیش کمی آزاد میکنند این است که حفره سیاه میانهای کوچکی را در میان گرفتهاند.
کوازارها (ستاره نماها)
به نظر میرسد که کوازارها (ستاره نماها) هسته فعال کهکشانهای دور دست باشند. آنها درخشانترین، شتابانترین و دورترین اجرام شناخته شده در جهان هستند. کوازارها همانند ستارگان از سطح زمین به مانند یک نقطه نورانی خیلی ریز دیده میشوند. اگر چه کوازارها تنها به اندازه سامانه خوردشید (منظومه شمسی) هستند، نور برخی از آنها مسافتی نزدیک به ۱۰ میلیارد سال نوری را میگذراند تا به ما برسد. ما برای اینکه بتوانیم چنین اجرام دوری را شناسایی کنیم نیاز به تابش زیاد نور آنها داریم. تشعشع انرژی بعضی از کوازارها حدود ۱۰۰ برابر تشعشع کهکشانهای بزرگ است. با گسترش جهان کوازارها که در لبه خارجی آن جای دارند بسرعت از زمین فاصله میگیرند. دورترین کوازارهایی که قابل رویت حدود ۱۲ میلیارد سال نوری در جهت انتهای قابل مشاهده جهان قرار دارند. به خاطر زمان زیادی که طول میکشد تا نور کوازارها به زمین برسد، این کهکشانها ستاره شناسان را قادر میسازند تا جهان را در نخستین مراحل شکل گیری، مورد مطالعه قرار دهند. کوازارها فوق العاده درخشان و در عین حال بسیار مهم فشرده میباشند. در سنجش با گستره کهکشان راه شیری که ۱۰۰٬۰۰۰ سال نوری میباشد، کوازارها قطری برابر با چند روز یا هفته نوری را تشکیل میدهند.
کهکشانهای رادیویی
تمامی کهکشانها، موج رادیویی، نور قابل رویت و انواع تشعشع از خودشان تولید مینمایند. انرژی رادیویی یک کهکشان رادیویی خیلی متراکم تر از انرژی کهکشانهای معمولی است. این انرژی از دو قطعه خیلی بزرگ، یا ابرهای عظیم الجثه متشکل از ذرات در حال دور روشن از کهکشانها تشتشع مییابند. این ابرهای عظیم از فورانهای گازی که از مرکز کهکشان با سرعتی معادل یک پنجم سرعت نور خارج میشوند، در آسمان شکل میگیرند. به نظر میرسد که فوران این انرژی عظیم توسط یک حلقه پیوستگی صورت میگیرد که یک حفره سیاه خیلی متراکم را در بر میگیرد و در مرکز کهکشان واقع است. از هر یک میلیون کهکشان فقط یکی از آنها یک کهکشان رادیویی است.
تصادم کهکشانها
بیشتر کهکشانها از کهکشانهای همسایه خود صد هزار سال نوری فاصله دارند. به هر روی، برخی از کهکشانها تا اندازهای به یکدیگر نزدیک میشوند که نیروی گرانش دو سویه آنها اشیاء موجود در کهکشانها دیگر را به پیرامون خود میکشد و این ماجرا باعث بوجود آمدن تودههایی به نام دنبالههای کشندی میگردد، که این دنبالهها مانند پلی کهکشانها را به یکدیگر وصل مینمایند. نزدیکی بیش از اندازه کهکشانها ممکن است، همراه با تصادم آنها گردیده و به دنبال این رخداد یک دگرگونی بنیادی در شکل ظاهری آنها رخ دهد.
خوشههای کهکشانی
بیشتر کهکشانها جزو خوشهها یا گروههای کهکشانی هستند که توسط نیروی گرانش در کنار هم باقی میمانند. کهکشان راه شیری جزو خوشهای کوچک و با شکل ناهمگون است که گروه محلی خوانده میشود. خوشههای ناهمگون دربرگیرنده شمار گوناگونی از چند کهکشان یا چندین هزار کهکشان از انواع گوناگون هستند. خوشه سامانمند دربرگیرنده نزدیک به ۱۰۰۰ کهکشان میباشد که بصورت فشردهای گرد هم آمده و شکل کمابیشکروی، بوجود آوردهاند، بیشتر این کهکشانها بیضوی هستند. حتی در چنین گروه بهم فشردهای، کهکشانها از یکدیگر صدها هزار سال نوری فاصله دارند. خوشههایی که در کنار هم جای دارند، ساختارهای بزرگتری به نام ابرخوشه تشکیل میدهند. دورترین شیء قابل دیدن با چشم غیر مسلح در جهان صورت فلکی آندرومدا است. این کهکشان در فاصلهای برابر ۲٫۲ میلیون سال نوری از زمین جای دارد. نزدیکترین کهکشانها به کهکشان راه شیری ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک میباشند که به ترتیب در فاصلهای حدود ۱۷۰٬۰۰۰ و ۱۹۰٬۰۰۰ سال نوری از زمین جای دارند.
گروه محلی
کهکشان ما جزو خوشه کوچکی متشکل از ۳۰ کهکشان است که گروه محلی نام دارد. این گروه فاقد عضو مرکزی است، اما بزرگترین کهکشانها که دارای جرم بیشتری هستند یعنی کهکشان ما و کهکشان آندرومدا مراکز دو زیر گروه هستند. پس از این دو کهکشان بزرگترین کهکشان این گروه، کهکشان مارپیچی M33 و ابر ماژلانی بزرگ میباشند. اعضای دیگر گروه کهکشانهای کوچک کم نور بیضوی یا کهکشانهای نامنظم هستند. این گروه شاید اعضای دیگری هم داشته باشد که به دلیل کم نور بودنشان تا به حال دیده نشدهاند.
ابر خوشهها
ابر خوشهها به شماری خوشههای کهکشانی اطلاق میشود که در ردیف بزرگترین ساختارهای جهان قرار دارند. هر ابر خوشه ممکن است شامل ۱۰ خوشه پر کهکشان باشد که شکل رشته درخشان مارپیچ یا نواری به خود گرفتهاند. این ساختار شاید تا یکصد میلیون سال نوری طول داشته باشد، خوشهای که ما جزء آن هستیم. یعنی گروه محلی، بخشی از ابر خوشه محلی است. این ابر خوشه شامل چند صد خوشه کهکشان میشود. نوارهای ابر خوشه مرزهای خلا بین ابر خوشه ها را تشکیل میدهند. ستاره شناسان موفق به کشف ساختاری شدهاند که حتی از ابر خوشه ها هم بزرگتر هستند، این ساختار دیوار کبیر نام گرفت. دیوار کبیر متشکل از ابر خوشه ها و خوشههای پراکنده بزرگ کشیده میباشد. ساختار مذکور حجمی درحدود ۲۶۰ در ۷۳۰ در ۳۰ میلیون سال نوری را اشغال میکند. به گمان ستاره شناسان جهان شامل تعداد زیادی از چنین دیوارهایی است که در عرضی از خلا برابر با ۴۰۰ میلیون سال نوری پراکنده شدهاند.
کهکشانخواری
اغلب در قسمت مرکزی خوشهای که در برگیرنده انبوهی از کهکشانها است، یک کهکشان عظیم بیضوی قرار دارد. حجیمترین کهکشانهای شناخته شده در مراکز چنین خوشههایی یافت میشوند. مشاهدات خاطر نشان میکنند که حجیمترین کهکشانهای چنین خوشههایی به کهکشان عظیم مرکزی ملحق میشوند. به این فرآیند، کهکشانخواری گفته میشود. کهکشانخوار ممکن است بیش از یک هسته داشته باشد.
خوشه دوشیزه(سنبله)
این خوشه نامنظم که حداقل از ۱۰۰۰ کهکشان تشکیل یافتهاست، ۶ میلیون سال نوری عرض و ۶۰ میلیون سال نوری طول دارد.
نوع گذاری ایستا و متحرک
در نوع گذاری ایستا تمام عبارات نوعهای خود را قبل از اجرای برنامه تعیین میکنند(معمولاً در زمان کامپایل). برای مثال، ۱ و (۲+۲) عبارات عددی هستند؛ آنها نمیتوانند به تابعی که نیاز به یک رشته دارد داده شوند، یا در متغیری که تعریف شده تا تاریخ را نگه دارد، ذخیره شوند.

زبانهای نوع گذاری شده ایستا میتوانند با مانیفست نوع گذاری شوند یا با استفاده از نوع استنباط شوند. در حالت اول، برنامه نویس بیشتر صریحاً نوعها را در جایگاههای منتنی مشخص مینویسد(برای مثال، در تعریف متغیرها). در حالت دوم، کامپایلر نوع عبارات و تعریفها را بر اساس متن استنباط میکند. غالب زبانهای مسیر اصلی(mainstream) ایستا نوع گذاری شده، مانند C#,C++ و Java، با مانیفست نوع گذاری میشوند
نوع گذاری قوی و ضعیف
نوع گذاری ضعیف این امکان را ایجاد میکند که با متغیری به جای متغیری دیگر برخورد شود، برای مثال رفتار با یک رشته به عنوان یک عدد. این ویژگی بعضی اوقات ممکن است مفید باشد، اما ممکن است باعث ایجاد برخی مشکلات برنامه شود که موقع کامپایل و حتی اجرا پنهان بمانند.
نوع گذاری قوی مانع رخ دادن مشکل فوق میشود. تلاش برای انجام عملیات روی نوع نادرست متغیر منجر به رخ دادن خطا میشود. زبانهایی که نوع گذاری قوی دارند غالباً با نام "نوع-امن" و یا امن شناخته میشوند. تمام تعاریف جایگزین برای "ضعیف نوع گذاری شده" به زبانها اشاره میکند، مثل perl, JavaScript, C++، که اجازه تعداد زیادی تبدیل نوع داخلی را میدهند. در جاوااسکریپت، برای مثال، عبارت ۲*x به صورت ضمنی x را به عدد تبدیل میکند، و این تبدیل موفقیت آمیز خواهد بود حتی اگر x خالی، تعریف نشده، یک آرایه، و یا رشتهای از حروف باشد. چنین تبدیلات ضمنی غالباً مفیدند، اما خطاهای برنامه نویسی را پنهان میکنند.
قوی و ایستا در حال حاضر عموماً دو مفهوم متعامد فرض میشوند، اما استفاده در ادبیات تفاوت دارد، برخی عبارت "قوی نوع گذاری شده" را به کار میبرند و منظورشان قوی، ایستایی نوع گذاری شدهاست، و یا، حتی گیچ کننده تر، منظورشان همان ایستایی نوع گذاری شدهاست. بنابراین C هم قوی نوع گذاری شده و هم ضعیف و ایستایی نوع گذاری شده نامیده میشود.
معناشناسی اجرا
وقتی که داده مشخص شد، ماشین باید هدایت شود تا عملیاتها را روی داده انجام دهد. معناشناسی اجرا ی یک زبان تعیین میکند که چگونه و چه زمانی ساختارهای گوناگون یک زبان باید رفتار برنامه را ایجاد کنند.
برای مثال، معناشناسی ممکن است استراتژی را که بویسله آن عبارات ارزیابی میشوند را تعریف کند و یا حالتی را که ساختارهای کنترلی تحت شرایطی دستورها را اجرا میکنند.
کتابخانه هسته
اغلب زبانهای برنامه نویسی یک کتابخانه هسته مرتبط دارند(گاهی اوقات "کتابخانه استاندارد" نامیده میشوند، مخصوصا وقتی که به عنوان قسمتی از یک زبان استاندارد ارائه شده باشد)، که به طور قراردادی توسط تمام پیاده سازیهای زبان در دسترس قرار گرفته باشند. کتابخانه هسته معمولاً تعریف الگوریتمها، داده ساختارها و مکانیزمهای ورودی و خروجی پرکاربرد را در خود دارد. کاربران یک زبان، غالباً با کتابخانه هسته به عنوان قسمتی از آن رفتار میکنند، اگرچه طراحان ممکن است با آن به صورت یک مفهوم مجزا رفتار کرده باشند. بسیاری از خصوصیات زبان هستهای را مشخص میکنند که باید در تمام پیاده سازیها موجود باشند، و در زبانهای استاندارد شده این کتابخانه هسته ممکن است نیاز باشد. بنابراین خط بین زبان و کتابخانه هسته آن از زبانی به زبان دیگر متفاوت است. درواقع، برخی زبانها به گونهای تعریف شدهاند که برخی از ساختارهای دستوری بدون اشاره به کتابخانه هسته قابل استفاده نیستند. برای مثالف در جاوا، یک رشته به عنوان نمونهای از کلاس “java.lang.String” تعریف شده است؛ مشابها، در سمال تاک(smalltalk) یک تابع بی نام(یک "بلاک") نمونهای از کلاس BlockContext کتابخانه میسازد. بطور معکوس، Scheme دارای چندین زیرمجموعه مرتبط برای ایجاد سایر ماکروهای زبان میباشد، و در نتیجه طراحان زبان حتی این زحمت را نیز تحمل نمیکنند که بگویند کدام قسمت زبان به عنوان ساختارهای زبان باید پیاده سازی شوند، و کدام یک به عنوان بخشی ازکتابخانه.
عمل
طراحان زبان و کاربران باید مصنوعاتی ایجاد کنند تا برنامه نویسی را در عمل ممکن سازند و کنترل کنند. مهمترین این مصنوعات خصوصیات و پیاده سازیهای زبان هستند.
خصوصیات
یک زبان برنامه نویسی باید تعریفی فراهم کند که کاربران و پیاده کنندههای زبان میتوانند از آن استفاده کنند تا مشخص کنند که رفتار یک برنامه درست است. با داشتن کد منبع: خصوصیات یک زبان برنامه نویسی چندین قالب میتواند بگیرد، مانند مثالهای زیر:
تعریف صریح دستور، معناشناسی ایستا، ومعناشناسی اجرای زبان. درحالیکه دستور معمولاً با یک معناشناسی قراردادی مشخص میشود، تعاریف معناشناسی ممکن است در زبان طبیعی نوشته شده باشند (مثل زبان C)، یا معناشناسی قراردادی(مثل StandardML ,Scheme)
توضیح رفتار یک مترجم برای زبان(مثل C,fortran). دستور و معناشناسی یک زبان باید از این توضیح استنتاج شوند، که ممکن است به زبان طبیعی یا قراردادی نوشته شود.
پیاده سازی منبع یا مدل. گاهی اوقات در زبانهای مشخص شده(مثل: prolog,ANSI REXX).دستور و معناشناسی صریحاً در رفتار پیاده سازی مدل موجودند.
پیاده سازی
پیاده سازی یک زبان برنامه نویسی امکان اجرای آن برنامه را روی پیکربندی مشخصی از سختافزار و نرمافزار را فراهم میکند. بطور وسیع، دو راه رسیدن به پیاده سازی زبان برنامه نویسی وجود دارد. کامپایل کردن و تفسیر کردن. بطور کلی با هر بک از ابن دو روش میتوان یک زبان را پیاده سازی کرد.
خروجی یک کامپایلر ممکن است با سختافزار و یا برنامهای به نام مفسر اجرا شود. در برخی پیاده سازیها که از مفسر استفاده میشود، مرز مشخصی بین کامپایل و تفسیر وجود ندارد. برای مثال، برخی پیاده سازیهای زبان برنامه نویسی بیسیک کامپایل میکنند و سپس کد را خط به خط اجرا میکنند.
برنامههایی که مستقیماً روی سختافزار اجرا میشوند چندین برابر سریعتر از برنامههایی که با کمک نرمافزار اجرا میشوند، انجام میشوند.
یک تکنیک برای بهبود عملکرد برنامههای تفسیر شده کامپایل در لحظه آن است. در این روش ماشین مجازی، دقیقاً قبل از اجرا، بلوکهای کدهای بایتی که قرار است استفاده شوند را برای اجرای مستقیم روی سختافزار ترجمه میکند.
تاریخچه
پیشرفتهای اولیه
اولین زبان برنامه نویسی به قبل از رایانههای مدرن باز میگردد. قرن ۱۹ دستگاههای نساجی و متون نوازنده پیانو قابل برنامه نویسی داشت که امروزه به عنوان مثالهایی از زبانهای برنامه نویسی با حوزه مشخص شناخته میشوند. با شروع قرن بیستم، پانچ کارتها داده را کد گذاری کردند و پردازش مکانیکی را هدایت کردند. در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، صورت گرایی حساب لاندای آلونزو چرچ و ماشین تورینگ آلن تورینگ مفاهیم ریاضی بیان الگوریتمها را فراهم کردند؛ حساب لاندا همچنان در طراحی زبان موثر است.
در دهه ۴۰، اولین رایانههای دیجیتال که توسط برق تغذیه میشدند ایجاد شدند. اولین زبان برنامه نویسی سطح بالا طراحی شده برای کامپیوتر پلانکالکول بود، که بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۳ توسط کنراد زوس برای ز۳ آلمان طراحی شد.
کامپیوترهای اوایل ۱۹۵۰، بطور خاص ÜNIVAC ۱ و IBM ۷۰۱ از برنامههای زبان ماشین استفاده میکردند. برنامه نویسی زبان ماشین نسل اول توسط نسل دومی که زبان اسمبلی نامیده میشوند جایگزین شد. در سالهای بعد دهه ۵۰، زبان برنامه نویسی اسمبلی، که برای استفاده از دستورات ماکرو تکامل یافته بود، توسط سه زبان برنامه نویسی سطح بالا دیگر: FORTRAN,LISP , COBOL مورد استفاده قرار گرفت. نسخههای به روز شده این برنامهها همچنان مورد استفاده قرار میگیرند، و هر کدام قویا توسعه زبانهای بعد را تحت تاثیر قرار دادند. در پایان دهه ۵۰ زبان algol ۶۰ معرفی شد، و بسیاری از زبانهای برنامه نویسی بعد، با ملاحظه بسیار، از نسل algol هستند. قالب و استفاده از زبانهای برنامه نویسی به شدت متاثر از محدودیتهای رابط بودند.
پالایش
دوره دهه ۶۰ تا اواخر دهه ۷۰ گسترش مثالهای عمده زبان پرکاربرد امروز را به همراه داشت. با این حال بسیاری از جنبههای آن بهینه سازی ایدههای اولیه نسل سوم زبان برنامه نویسی بود:
APL برنامه نویسی آرایهای را معرفی کرد و برنامه نویسی کاربردی را تحت تاثیر قرار داد.
PL/i(NPL) دراوایل دهه ۶۰ طراحی شده بود تا ایدههای خوب فورترن و کوبول را بهم پیوند دهد.
در دهه ۶۰، Simula اولین زبانی بود که برنامه نویسی شئ گرا را پشتیبانی میکرد، در اواسط دهه۷۰. Smalltalk به دنبال آن به
عنوان اولین زبان کاملاً شئ گرا معرفی شد.
C بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ به عنوان زبان برنامه نویسی سیستمی طراحی شد و همچنان محبوب است.
Prolog، طراحی شده در ۱۹۷۲، اولین زبان برنامه نویسی منطقی بود.
در ۱۹۷۸ ML سیستم نوع چند ریخت روی لیسپ ایجاد کرد، و در زبانهای برنامه نویسی کاربردی ایستا نوع گذاری شده پیشگام شد.
هر یک از این زبانها یک خانواده بزرگ از وارثین از خود به جای گذاشت، و مدرنترین زبانها از تبار حداقل یکی از زبانهای فوق به شمار میآیند.
دهههای ۶۰ و ۷۰ مناقشات بسیاری روی برنامه نویسی ساخت یافته به خود دیدند، و اینکه آیا زبانهای برنامه نویسی باید طوری طراحی شوند که آنها را پشتیبانی کنند.
"ادسگر دیکسترا" در نامهای معروف در ۱۹۶۸ که در ارتباطات ACM منتشر شد، استدلال کرد که دستورgoto باید از تمام زبانهای سطح بالا حذف شود.
در دهههای ۶۰ و ۷۰ توسعهٔ تکنیکهایی صورت گرفت که اثر یک برنامه را کاهش میداد و در عین حال بهره وری برنامه نویس و کاربر را بهبود بخشید. دسته کارت برای ۴GL اولیه بسیار کوچکتر از برنامهٔ هم سطح بود که با ۳GL deck نوشته شده بود.
یکپارچگی و رشد
دهه ۸۰ سالهای یکپارچگی نسبی بود. C++ برنامه نویسی شئ گرا و برنامه نویسی سیستمی را ترکیب کرده بود. ایالات متحده ایدا(زبان برنامه نویسی سیستمی که بیشتر برای استفاده توسط پیمان کاران دفاعی بود) را استاندارد سازی کرد. در ژاپن و جاهای دیگر، هزینههای گزافی صرف تحقیق در مورد زبان نسل پنجم میشد که دارای ساختارهای برنامه نویسی منطقی بود. انجمن زبان کاربردی به سمت استانداردسازی ML و Lisp حرکت کرد. به جای ایجاد مثالهای جدید، تمام این تلاشها ایدههایی که در دهههای قبل حلق شده بودند را بهتر کرد.
یک گرایش مهم در طراحی زبان در دهه ۸۰ تمرکز بیشتر روی برنامه نویسی برای سیستمهای بزرگ از طریق مدولها، و یا واحدهای کدهای سازمانی بزرگ مقیاس بود. مدول-۲، ایدا. و ML همگی سیستمهای مدولی برجستهای را در دهه ۸۰ توسعه دادند. با وجود اینکه زبانهای دیگر، مثل PL/i، پشتیبانی بسیار خوبی برای برنامه نویسی مدولی داشتند. سیستمهای مدولی غالباً با ساختارهای برنامه نویسی عام همراه شدهاند.
رشد سریع اینترنت در میانه دهه ۹۰ فرصتهای ایجاد زبانهای جدید را فراهم کرد. Perl، در اصل یک ابزار نوشتن یونیکس بود که اولین بار در سال ۱۹۸۷ منتشر شد، در وبگاههای دینامیک متداول شد. جاوا برای برنامه نویسی جنب سروری مورد استفاده قرار گرفت. این توسعهها اساساً نو نبودند، بلکه بیشتر بهینه سازی شده زبان و مثالهای موجود بودند، و بیشتر بر اساس خانواده زبان برنامه نویسی C بودند. پیشرفت زبان برنامه نویسی همچنان ادامه پیدا میکند، هم در تحقیقات و هم در صنعت. جهتهای فعلی شامل امنیت و وارسی قابلیت اعتماد است، گونههای جدید مدولی(mixin، نمایندهها، جنبهها) و تجمع پایگاه داده.
۴GLها نمونهای از زبانهایی هستند که محدوده استفاده آنها مشخص است، مثل SQL. که به جای اینکه دادههای اسکالر را برگردانند، مجموعههایی را تغییر داده و بر میگردانند که برای اکثر زبانها متعارفند. Perl برای مثال، با "مدرک اینجا" خود میتواند چندین برنامه ۴GL را نگه دارد، مانند چند برنامه جاوا سکریبت، در قسمتی از کد پرل خود و برای پشتیبانی از چندین زبان برنامه نویسی با تناسب متغیر در "مدرک اینجا" استفاده کند.
سنجش استفاده از زبان
مشکل است که مشخص کنیم کدام زبان برنامه نویسی بیشتر مورد استفادهاست، و اینکه کاربرد چه معنی میدهد با توجه به زمینه تغییر میکند. یک زبان ممکن است زمان بیشتری از برنامه نویس بگیرد، زبان دیگر ممکن است خطوط بیشتری داشته باشد، و دیگری ممکن است زمان بیشتری از پردازنده را مصرف کند. برخی زبانها برای کاربردهای خاص بسیار محبوبند. برای مثال: کوبول همچنان در مراکزداده متحد، غالباً روی کامپیوترهای بزرگ توانا است؛ fortran در مهندسی برنامههای کاربردی، C در برنامههای تعبیه شده و سیستمهای عامل؛ و بقیه برنامهها معمولاً برای نوشتن انواع دیگر برنامهها کاربرد دارند. روشهای مختلفی برای سنجش محبوبیت زبانها، هر یک متناسب یا یک ویژگی محوری متفاوت پیشنهاد شدهاست:
شمارش تعداد تبلیغات شغلی که از آن زبان نام میبرند.
تعداد کتابهای آموزشی و شرح دهندهٔ آن زبان که فروش رفتهاست.
تخمین تعداد خطوطی که در آن زبان نوشته شده اند- که ممکن است زبانهایی را که در جستجوها کمتر پیدا میشوند دست کم گرفته شوند.
شمارش ارجاعهای زبان(برای مثال، به اسم زبان) در موتورهای جستجوهای اینترنت.
طبقه بندیها هیچ برنامه غالبی برای دسته بندی زبانهای برنامه نویسی وجود ندارد. یک زبان مشخص معمولاً یک زبان اجدادی ندارد. زبانها معمولاً با ترکیب المانهای چند زبان پیشینه بوجود میآیند که هربار ایدههای جدید درگردشند. ایدههایی که در یک زبان ایجاد میشوند در یک خانواده از زبانهای مرتبط پخش میشوند، و سپس از بین خلاهای بین خانوادهها منتقل شده و در خانوادههای دیگر ظاهر میشوند.
این حقیقت که این دسته بندی ممکن است در راستای محورهای مختلف انجام شوند، این وظیفه را پیچیده تر میکند؛ برای مثال، جاوا هم یک زبان شیءگرا(چون به برنامه نویسی شیءگرا تشویق میکند) و زبان همزمان(چون ساختارهای داخلی برای اجرای چندین جریان موازی دارد) است. پایتون یک زبان اسکریپتی شیءگراست.
در نگاه کلی، زبانهای برنامه نویسی به مثالهای برنامه نویسی و یک دسته بندی بر اساس محدوده استفاده تقسیم میشوند. مثالها شامل برنامه نویسی رویهای، برنامه نویسی شیءگرا، برنامه نویسی کاربردی، وبرنامه نویسی منطقی؛ برخی زبانها ترکیب چند مثالند. یک زبان اسمبلی مثالی از یک مدل مستقیم متضمن معماری ماشین نیست. با توجه به هدف، زبانهای برنامه نویسی ممکن است همه منظوره باشند، زبانهای برنامه نویسی سیستمی، زبانهای اسکریپتی، زبانهای محدوده مشخص، زبانهای همزمان/ گسترده(و یا ترکیب اینها). برخی زبانهای همه منظوره تا حد زیادی برای اهداف آموزشی طراحی شدهاند.
یک زبان برنامه نویسی ممکن است با فاکتورهای غیر مرتبط به مثالهای برنامه نویسی دسته بندی شود. برای مثال، غالب زبانهای برنامه نویسی کلمات کلیدی زبان انگلیسی را استفاده میکنند، در حالیکه تعداد کمی این کار را نمیکنند. سایر زبانها ممکن است براساس داخلی بودن یا نبودن دسته بندی شوند.
در نوع گذاری ایستا تمام عبارات نوعهای خود را قبل از اجرای برنامه تعیین میکنند(معمولاً در زمان کامپایل). برای مثال، ۱ و (۲+۲) عبارات عددی هستند؛ آنها نمیتوانند به تابعی که نیاز به یک رشته دارد داده شوند، یا در متغیری که تعریف شده تا تاریخ را نگه دارد، ذخیره شوند.

زبانهای نوع گذاری شده ایستا میتوانند با مانیفست نوع گذاری شوند یا با استفاده از نوع استنباط شوند. در حالت اول، برنامه نویس بیشتر صریحاً نوعها را در جایگاههای منتنی مشخص مینویسد(برای مثال، در تعریف متغیرها). در حالت دوم، کامپایلر نوع عبارات و تعریفها را بر اساس متن استنباط میکند. غالب زبانهای مسیر اصلی(mainstream) ایستا نوع گذاری شده، مانند C#,C++ و Java، با مانیفست نوع گذاری میشوند
نوع گذاری قوی و ضعیف
نوع گذاری ضعیف این امکان را ایجاد میکند که با متغیری به جای متغیری دیگر برخورد شود، برای مثال رفتار با یک رشته به عنوان یک عدد. این ویژگی بعضی اوقات ممکن است مفید باشد، اما ممکن است باعث ایجاد برخی مشکلات برنامه شود که موقع کامپایل و حتی اجرا پنهان بمانند.
نوع گذاری قوی مانع رخ دادن مشکل فوق میشود. تلاش برای انجام عملیات روی نوع نادرست متغیر منجر به رخ دادن خطا میشود. زبانهایی که نوع گذاری قوی دارند غالباً با نام "نوع-امن" و یا امن شناخته میشوند. تمام تعاریف جایگزین برای "ضعیف نوع گذاری شده" به زبانها اشاره میکند، مثل perl, JavaScript, C++، که اجازه تعداد زیادی تبدیل نوع داخلی را میدهند. در جاوااسکریپت، برای مثال، عبارت ۲*x به صورت ضمنی x را به عدد تبدیل میکند، و این تبدیل موفقیت آمیز خواهد بود حتی اگر x خالی، تعریف نشده، یک آرایه، و یا رشتهای از حروف باشد. چنین تبدیلات ضمنی غالباً مفیدند، اما خطاهای برنامه نویسی را پنهان میکنند.
قوی و ایستا در حال حاضر عموماً دو مفهوم متعامد فرض میشوند، اما استفاده در ادبیات تفاوت دارد، برخی عبارت "قوی نوع گذاری شده" را به کار میبرند و منظورشان قوی، ایستایی نوع گذاری شدهاست، و یا، حتی گیچ کننده تر، منظورشان همان ایستایی نوع گذاری شدهاست. بنابراین C هم قوی نوع گذاری شده و هم ضعیف و ایستایی نوع گذاری شده نامیده میشود.
معناشناسی اجرا
وقتی که داده مشخص شد، ماشین باید هدایت شود تا عملیاتها را روی داده انجام دهد. معناشناسی اجرا ی یک زبان تعیین میکند که چگونه و چه زمانی ساختارهای گوناگون یک زبان باید رفتار برنامه را ایجاد کنند.
برای مثال، معناشناسی ممکن است استراتژی را که بویسله آن عبارات ارزیابی میشوند را تعریف کند و یا حالتی را که ساختارهای کنترلی تحت شرایطی دستورها را اجرا میکنند.
کتابخانه هسته
اغلب زبانهای برنامه نویسی یک کتابخانه هسته مرتبط دارند(گاهی اوقات "کتابخانه استاندارد" نامیده میشوند، مخصوصا وقتی که به عنوان قسمتی از یک زبان استاندارد ارائه شده باشد)، که به طور قراردادی توسط تمام پیاده سازیهای زبان در دسترس قرار گرفته باشند. کتابخانه هسته معمولاً تعریف الگوریتمها، داده ساختارها و مکانیزمهای ورودی و خروجی پرکاربرد را در خود دارد. کاربران یک زبان، غالباً با کتابخانه هسته به عنوان قسمتی از آن رفتار میکنند، اگرچه طراحان ممکن است با آن به صورت یک مفهوم مجزا رفتار کرده باشند. بسیاری از خصوصیات زبان هستهای را مشخص میکنند که باید در تمام پیاده سازیها موجود باشند، و در زبانهای استاندارد شده این کتابخانه هسته ممکن است نیاز باشد. بنابراین خط بین زبان و کتابخانه هسته آن از زبانی به زبان دیگر متفاوت است. درواقع، برخی زبانها به گونهای تعریف شدهاند که برخی از ساختارهای دستوری بدون اشاره به کتابخانه هسته قابل استفاده نیستند. برای مثالف در جاوا، یک رشته به عنوان نمونهای از کلاس “java.lang.String” تعریف شده است؛ مشابها، در سمال تاک(smalltalk) یک تابع بی نام(یک "بلاک") نمونهای از کلاس BlockContext کتابخانه میسازد. بطور معکوس، Scheme دارای چندین زیرمجموعه مرتبط برای ایجاد سایر ماکروهای زبان میباشد، و در نتیجه طراحان زبان حتی این زحمت را نیز تحمل نمیکنند که بگویند کدام قسمت زبان به عنوان ساختارهای زبان باید پیاده سازی شوند، و کدام یک به عنوان بخشی ازکتابخانه.
عمل
طراحان زبان و کاربران باید مصنوعاتی ایجاد کنند تا برنامه نویسی را در عمل ممکن سازند و کنترل کنند. مهمترین این مصنوعات خصوصیات و پیاده سازیهای زبان هستند.
خصوصیات
یک زبان برنامه نویسی باید تعریفی فراهم کند که کاربران و پیاده کنندههای زبان میتوانند از آن استفاده کنند تا مشخص کنند که رفتار یک برنامه درست است. با داشتن کد منبع: خصوصیات یک زبان برنامه نویسی چندین قالب میتواند بگیرد، مانند مثالهای زیر:
تعریف صریح دستور، معناشناسی ایستا، ومعناشناسی اجرای زبان. درحالیکه دستور معمولاً با یک معناشناسی قراردادی مشخص میشود، تعاریف معناشناسی ممکن است در زبان طبیعی نوشته شده باشند (مثل زبان C)، یا معناشناسی قراردادی(مثل StandardML ,Scheme)
توضیح رفتار یک مترجم برای زبان(مثل C,fortran). دستور و معناشناسی یک زبان باید از این توضیح استنتاج شوند، که ممکن است به زبان طبیعی یا قراردادی نوشته شود.
پیاده سازی منبع یا مدل. گاهی اوقات در زبانهای مشخص شده(مثل: prolog,ANSI REXX).دستور و معناشناسی صریحاً در رفتار پیاده سازی مدل موجودند.
پیاده سازی
پیاده سازی یک زبان برنامه نویسی امکان اجرای آن برنامه را روی پیکربندی مشخصی از سختافزار و نرمافزار را فراهم میکند. بطور وسیع، دو راه رسیدن به پیاده سازی زبان برنامه نویسی وجود دارد. کامپایل کردن و تفسیر کردن. بطور کلی با هر بک از ابن دو روش میتوان یک زبان را پیاده سازی کرد.
خروجی یک کامپایلر ممکن است با سختافزار و یا برنامهای به نام مفسر اجرا شود. در برخی پیاده سازیها که از مفسر استفاده میشود، مرز مشخصی بین کامپایل و تفسیر وجود ندارد. برای مثال، برخی پیاده سازیهای زبان برنامه نویسی بیسیک کامپایل میکنند و سپس کد را خط به خط اجرا میکنند.
برنامههایی که مستقیماً روی سختافزار اجرا میشوند چندین برابر سریعتر از برنامههایی که با کمک نرمافزار اجرا میشوند، انجام میشوند.
یک تکنیک برای بهبود عملکرد برنامههای تفسیر شده کامپایل در لحظه آن است. در این روش ماشین مجازی، دقیقاً قبل از اجرا، بلوکهای کدهای بایتی که قرار است استفاده شوند را برای اجرای مستقیم روی سختافزار ترجمه میکند.
تاریخچه
پیشرفتهای اولیه
اولین زبان برنامه نویسی به قبل از رایانههای مدرن باز میگردد. قرن ۱۹ دستگاههای نساجی و متون نوازنده پیانو قابل برنامه نویسی داشت که امروزه به عنوان مثالهایی از زبانهای برنامه نویسی با حوزه مشخص شناخته میشوند. با شروع قرن بیستم، پانچ کارتها داده را کد گذاری کردند و پردازش مکانیکی را هدایت کردند. در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، صورت گرایی حساب لاندای آلونزو چرچ و ماشین تورینگ آلن تورینگ مفاهیم ریاضی بیان الگوریتمها را فراهم کردند؛ حساب لاندا همچنان در طراحی زبان موثر است.
در دهه ۴۰، اولین رایانههای دیجیتال که توسط برق تغذیه میشدند ایجاد شدند. اولین زبان برنامه نویسی سطح بالا طراحی شده برای کامپیوتر پلانکالکول بود، که بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۳ توسط کنراد زوس برای ز۳ آلمان طراحی شد.
کامپیوترهای اوایل ۱۹۵۰، بطور خاص ÜNIVAC ۱ و IBM ۷۰۱ از برنامههای زبان ماشین استفاده میکردند. برنامه نویسی زبان ماشین نسل اول توسط نسل دومی که زبان اسمبلی نامیده میشوند جایگزین شد. در سالهای بعد دهه ۵۰، زبان برنامه نویسی اسمبلی، که برای استفاده از دستورات ماکرو تکامل یافته بود، توسط سه زبان برنامه نویسی سطح بالا دیگر: FORTRAN,LISP , COBOL مورد استفاده قرار گرفت. نسخههای به روز شده این برنامهها همچنان مورد استفاده قرار میگیرند، و هر کدام قویا توسعه زبانهای بعد را تحت تاثیر قرار دادند. در پایان دهه ۵۰ زبان algol ۶۰ معرفی شد، و بسیاری از زبانهای برنامه نویسی بعد، با ملاحظه بسیار، از نسل algol هستند. قالب و استفاده از زبانهای برنامه نویسی به شدت متاثر از محدودیتهای رابط بودند.
پالایش
دوره دهه ۶۰ تا اواخر دهه ۷۰ گسترش مثالهای عمده زبان پرکاربرد امروز را به همراه داشت. با این حال بسیاری از جنبههای آن بهینه سازی ایدههای اولیه نسل سوم زبان برنامه نویسی بود:
APL برنامه نویسی آرایهای را معرفی کرد و برنامه نویسی کاربردی را تحت تاثیر قرار داد.
PL/i(NPL) دراوایل دهه ۶۰ طراحی شده بود تا ایدههای خوب فورترن و کوبول را بهم پیوند دهد.
در دهه ۶۰، Simula اولین زبانی بود که برنامه نویسی شئ گرا را پشتیبانی میکرد، در اواسط دهه۷۰. Smalltalk به دنبال آن به
عنوان اولین زبان کاملاً شئ گرا معرفی شد.
C بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ به عنوان زبان برنامه نویسی سیستمی طراحی شد و همچنان محبوب است.
Prolog، طراحی شده در ۱۹۷۲، اولین زبان برنامه نویسی منطقی بود.
در ۱۹۷۸ ML سیستم نوع چند ریخت روی لیسپ ایجاد کرد، و در زبانهای برنامه نویسی کاربردی ایستا نوع گذاری شده پیشگام شد.
هر یک از این زبانها یک خانواده بزرگ از وارثین از خود به جای گذاشت، و مدرنترین زبانها از تبار حداقل یکی از زبانهای فوق به شمار میآیند.
دهههای ۶۰ و ۷۰ مناقشات بسیاری روی برنامه نویسی ساخت یافته به خود دیدند، و اینکه آیا زبانهای برنامه نویسی باید طوری طراحی شوند که آنها را پشتیبانی کنند.
"ادسگر دیکسترا" در نامهای معروف در ۱۹۶۸ که در ارتباطات ACM منتشر شد، استدلال کرد که دستورgoto باید از تمام زبانهای سطح بالا حذف شود.
در دهههای ۶۰ و ۷۰ توسعهٔ تکنیکهایی صورت گرفت که اثر یک برنامه را کاهش میداد و در عین حال بهره وری برنامه نویس و کاربر را بهبود بخشید. دسته کارت برای ۴GL اولیه بسیار کوچکتر از برنامهٔ هم سطح بود که با ۳GL deck نوشته شده بود.
یکپارچگی و رشد
دهه ۸۰ سالهای یکپارچگی نسبی بود. C++ برنامه نویسی شئ گرا و برنامه نویسی سیستمی را ترکیب کرده بود. ایالات متحده ایدا(زبان برنامه نویسی سیستمی که بیشتر برای استفاده توسط پیمان کاران دفاعی بود) را استاندارد سازی کرد. در ژاپن و جاهای دیگر، هزینههای گزافی صرف تحقیق در مورد زبان نسل پنجم میشد که دارای ساختارهای برنامه نویسی منطقی بود. انجمن زبان کاربردی به سمت استانداردسازی ML و Lisp حرکت کرد. به جای ایجاد مثالهای جدید، تمام این تلاشها ایدههایی که در دهههای قبل حلق شده بودند را بهتر کرد.
یک گرایش مهم در طراحی زبان در دهه ۸۰ تمرکز بیشتر روی برنامه نویسی برای سیستمهای بزرگ از طریق مدولها، و یا واحدهای کدهای سازمانی بزرگ مقیاس بود. مدول-۲، ایدا. و ML همگی سیستمهای مدولی برجستهای را در دهه ۸۰ توسعه دادند. با وجود اینکه زبانهای دیگر، مثل PL/i، پشتیبانی بسیار خوبی برای برنامه نویسی مدولی داشتند. سیستمهای مدولی غالباً با ساختارهای برنامه نویسی عام همراه شدهاند.
رشد سریع اینترنت در میانه دهه ۹۰ فرصتهای ایجاد زبانهای جدید را فراهم کرد. Perl، در اصل یک ابزار نوشتن یونیکس بود که اولین بار در سال ۱۹۸۷ منتشر شد، در وبگاههای دینامیک متداول شد. جاوا برای برنامه نویسی جنب سروری مورد استفاده قرار گرفت. این توسعهها اساساً نو نبودند، بلکه بیشتر بهینه سازی شده زبان و مثالهای موجود بودند، و بیشتر بر اساس خانواده زبان برنامه نویسی C بودند. پیشرفت زبان برنامه نویسی همچنان ادامه پیدا میکند، هم در تحقیقات و هم در صنعت. جهتهای فعلی شامل امنیت و وارسی قابلیت اعتماد است، گونههای جدید مدولی(mixin، نمایندهها، جنبهها) و تجمع پایگاه داده.
۴GLها نمونهای از زبانهایی هستند که محدوده استفاده آنها مشخص است، مثل SQL. که به جای اینکه دادههای اسکالر را برگردانند، مجموعههایی را تغییر داده و بر میگردانند که برای اکثر زبانها متعارفند. Perl برای مثال، با "مدرک اینجا" خود میتواند چندین برنامه ۴GL را نگه دارد، مانند چند برنامه جاوا سکریبت، در قسمتی از کد پرل خود و برای پشتیبانی از چندین زبان برنامه نویسی با تناسب متغیر در "مدرک اینجا" استفاده کند.
سنجش استفاده از زبان
مشکل است که مشخص کنیم کدام زبان برنامه نویسی بیشتر مورد استفادهاست، و اینکه کاربرد چه معنی میدهد با توجه به زمینه تغییر میکند. یک زبان ممکن است زمان بیشتری از برنامه نویس بگیرد، زبان دیگر ممکن است خطوط بیشتری داشته باشد، و دیگری ممکن است زمان بیشتری از پردازنده را مصرف کند. برخی زبانها برای کاربردهای خاص بسیار محبوبند. برای مثال: کوبول همچنان در مراکزداده متحد، غالباً روی کامپیوترهای بزرگ توانا است؛ fortran در مهندسی برنامههای کاربردی، C در برنامههای تعبیه شده و سیستمهای عامل؛ و بقیه برنامهها معمولاً برای نوشتن انواع دیگر برنامهها کاربرد دارند. روشهای مختلفی برای سنجش محبوبیت زبانها، هر یک متناسب یا یک ویژگی محوری متفاوت پیشنهاد شدهاست:
شمارش تعداد تبلیغات شغلی که از آن زبان نام میبرند.
تعداد کتابهای آموزشی و شرح دهندهٔ آن زبان که فروش رفتهاست.
تخمین تعداد خطوطی که در آن زبان نوشته شده اند- که ممکن است زبانهایی را که در جستجوها کمتر پیدا میشوند دست کم گرفته شوند.
شمارش ارجاعهای زبان(برای مثال، به اسم زبان) در موتورهای جستجوهای اینترنت.
طبقه بندیها هیچ برنامه غالبی برای دسته بندی زبانهای برنامه نویسی وجود ندارد. یک زبان مشخص معمولاً یک زبان اجدادی ندارد. زبانها معمولاً با ترکیب المانهای چند زبان پیشینه بوجود میآیند که هربار ایدههای جدید درگردشند. ایدههایی که در یک زبان ایجاد میشوند در یک خانواده از زبانهای مرتبط پخش میشوند، و سپس از بین خلاهای بین خانوادهها منتقل شده و در خانوادههای دیگر ظاهر میشوند.
این حقیقت که این دسته بندی ممکن است در راستای محورهای مختلف انجام شوند، این وظیفه را پیچیده تر میکند؛ برای مثال، جاوا هم یک زبان شیءگرا(چون به برنامه نویسی شیءگرا تشویق میکند) و زبان همزمان(چون ساختارهای داخلی برای اجرای چندین جریان موازی دارد) است. پایتون یک زبان اسکریپتی شیءگراست.
در نگاه کلی، زبانهای برنامه نویسی به مثالهای برنامه نویسی و یک دسته بندی بر اساس محدوده استفاده تقسیم میشوند. مثالها شامل برنامه نویسی رویهای، برنامه نویسی شیءگرا، برنامه نویسی کاربردی، وبرنامه نویسی منطقی؛ برخی زبانها ترکیب چند مثالند. یک زبان اسمبلی مثالی از یک مدل مستقیم متضمن معماری ماشین نیست. با توجه به هدف، زبانهای برنامه نویسی ممکن است همه منظوره باشند، زبانهای برنامه نویسی سیستمی، زبانهای اسکریپتی، زبانهای محدوده مشخص، زبانهای همزمان/ گسترده(و یا ترکیب اینها). برخی زبانهای همه منظوره تا حد زیادی برای اهداف آموزشی طراحی شدهاند.
یک زبان برنامه نویسی ممکن است با فاکتورهای غیر مرتبط به مثالهای برنامه نویسی دسته بندی شود. برای مثال، غالب زبانهای برنامه نویسی کلمات کلیدی زبان انگلیسی را استفاده میکنند، در حالیکه تعداد کمی این کار را نمیکنند. سایر زبانها ممکن است براساس داخلی بودن یا نبودن دسته بندی شوند.
ساعت : 5:35 pm | نویسنده : admin
|
بهینه سازهای وب |
مطلب قبلی